خاطره خودنوشت شهید "حسين رنجبر اسلام لو" «6»
شهید "حسين رنجبر اسلاملو" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «در كردستان خانه ای را افراد كومله اشغال كرده بودند تا از آن بر عليه رزمندگان ما استفاده كنند. صاحب خانه زنی بود که دو بچه كوچك داشت و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

خانه ای زیر گوله های آتش

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید "حسين رنجبر اسلام لو" یکم شهریور سال 1339 در شیراز دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را از 7 سالگی آغاز کرد. او هوش بالایی داشت و در مدرسه بسيار موفق بود. سال 1357 موفق به اخذ ديپلم شد. 
حسین از اولين نفراتی بود که در سپاه پاسداران مشغول خدمت شد. با وجودی که در اداره برق پیشنهاد کار برای او شده بود، اما سپاه را انتخاب کرد. با شروع درگیری در  غرب کشور راهی کردستان شد.
 
پس از بازگشت از کردستان با سمت فرمانده عمليات سپاه شيراز به خدمت ادامه داد و به مبارزه با اشرار و منافقين پرداخت. سال 1359 ازدواج کرد که ثمره آن پيوند دو فرزند بود. با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه جنگ شد و سرانجام 10 آبان سال 1361 مصادف با 14 محرم الحرام به شهادت رسید.
 

 

متن خاطره خودنوشت:

 بعد برادر بنائيان قدری صحبت كرد سپس برادر فياضی مسئول آموزش پادگان گلستان آمد و صحبت كرد برادر فياضی پسر مؤمن و خوبی بود او دارای جاذبه و قاطعيت خاصی بود و برای انقلاب و اسلام زحمت زيادی می كشيد بعد از صحبت های او برادر دوزدوزانی آمد و ابتدا برادران تكبير گفتند. بعد او هم قدری برای برادران صحبت كرد و رابطه با فرماندهی و فرمان پذيری و در رابطه با الهی بودن انقلاب و استعانت از الله و غيره صحبت كرد كه تا بعد از مغرب ادامه داشت.

 
خانه ای زیر گوله های آتش

در اين جا خاطره ای كه برادر فياضی در صحبت هايش نقل كرد حيفم می آيد كه نقل نكنم. او گفت در كردستان خانه ای را افراد كومله اشغال كرده بودند تا از آن بر عليه رزمندگان ما استفاده كنند.

صاحب خانه زنی بود که دو بچه كوچك داشت. به آن ها مراجعه می كند و می گويد كه خانه مرا به توپ ببنديد و اگر بچه هايم هم كشته شوند به خاطر اسلام اشكال ندارد.

ابتدا برادران امتناع کردند ولی با اصرار زن و حياتی بودن مسئله اين كار را می كنند و خانه را با توپ در هم می ريزند. آخر كار، خانه را محاصره می كنند و می بيند كه همه كشته شده اند و كسی زنده نيست.

همه به خاطر دو فرزند آن زن گريه می كردند ولی خود زن با استواری چون كوه ايستاده بود و خدا را شكر می كرد. در همين حين هر دو بچه از ميان خاك های خانه بيرون می آيند و تحت تأثير اين حادثه همه به سجده می افتند از قدرت پروردگار.

سینه زنی
پس از صحبت های برادر دوزدوزانی برادران جهت نماز و شام پراكنده شدند. ما هم وضو گرفتيم و نماز را به جماعت خوانديم. بعد از جماعت شام خورديم سپس قدری سينه زنی و بعد هم خوابيديم.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده