خاطره‌‌ای از شهید «خلیل نیک‌سیر»
سه‌شنبه, ۰۷ فروردين ۱۴۰۳ ساعت ۰۹:۰۶
همسایه و مادر دوست شهید تعریف می‌کند: «او آن طور که خواسته بود رفت، رفت به سوی دوستی که سال‌ها منتظر او بود و همیشه آرزوی او این بود که یک روز مثل پسرم محمد، شربت شهادت را بنوشد و آخر هم همینطور شد.»

به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «خلیل نیک‌سیر» دوازدهم ارديبهشت 1339، در شهرستان بندرلنگه ديده به جهان گشود. پدرش ابراهيم، سرايدار اداره ثبت احوال بود و مادرش آمنه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و ديپلم گرفت. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. دوم فروردين 1361، در كرخه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. پيكر او را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.

ر

شهیدی که به سوی دوست شهیدش رفت

شهید خلیل نیک‌سیر یکی از دوستان دوران بچگی پسرم محمد بود و همیشه با هم بودند و هیچ موقع همدیگر را تنها نمی‌گذاشتند، مگر در واقع مریضی و زمانی که پسرم به خدمت سربازی رفت، خلیل آمد و با او خداحافظی کرد و گفت «مواظب خودت باش، من هم به موقعش به خدمت سربازی می‌آیم و با هم به جبهه می‌رویم و تمام بعثی‌ها را نابود می‌کنیم» و دیگر همدیگر را ندیدند تا اینکه پسرم محمد شهید شد.

بعد از چند روز که از شهادت پسرم محمد می‌گذشت، یک روز دیدم که خلیل با چشمانی گریان به طرف من آمد و درست نمی‌توانست حرف بزند و بغض گلویش را گرفته بود و حتی باور نمی‌کرد که تنها دوستش او را تنها گذاشته و شهید شده است.

به من تسلیت گفت و باز هم گریه کرد. باور کنید وقتی که خلیل را می‌دیدم، انگار پسرم محمد را می‌دیدم و احساس می‌کردم که محمد پیش من است. با نگاه کردن به خلیل دیگر احساس دل تنگی نمی‌کردم و حتی شاید باور نکنید، تمام حرکات خلیل مثل پسرم محمد بود. تا اینکه روز وداع خلیل هم سر رسید و او هم مثل محمد می‌خواست به خدمت سربازی برود و ما به اتفاق خانواده‌اش رفتیم و با او خداحافظی کردیم و من دیگر او را ندیدم.

فقط مواقعی که نامه می‌فرستاد و در نامه‌اش می‌نوشت که سلام من را به مادر محمد برسانید از او با خبر می‌شدم. تا اینکه یک روز خبر شهادت خلیل را آوردند و من مثل اینکه یک فرزند دیگرم را از دست داده بودم در تشییع جنازه او شرکت کردم، از طرفی ناراحت و از طرفی خوشحال بودم که او آن طور که خواسته بود رفت، رفت به سوی دوستی که سال‌ها منتظر او بود و همیشه آرزوی او این بود که یک روز مثل پسرم محمد، شربت شهادت را بنوشد و آخر هم همینطور شد.

(به نقل از همسایه و مادر دوست شهید)

ر

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده