يکشنبه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۳۵
مادر شهید «داود ملکی‌محمدپور» نقل می‌کند: «بهم گفت: مامان! چرا سراغ ساکم نمی‌ری؟ گفتم: ساک؟ کدوم ساکت رو می‌گی؟ گفت: همونی که بالای حمومه. از خواب که بلند شدم سراغ ساکش رفتم. همان‌جایی که گفته بود، پیدایش کردم. لباس‌هایش توی آن بود، همه خونی بودند و پاره.»

به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید داود ملکی‏‌محمدپور» بیستم فروردین ۱۳۴۱ در روستای هشت‌آباد از توابع شهرستان آرادان به دنیا آمد. پدرش غلامحسین و مادرش سلطان نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. کارگر بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم اسفندماه ۱۳۶۳ در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. پیکر وی مدت‌ها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص در سال ۱۳۷۳ در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

جای لباس‌های خونینش را در خواب نشانم داد

این خاطرات به نقل از مادر شهید است که تقدیم حضورتان می‌شود.

لباس‌های خونین

- مامان! چرا سراغ ساکم نمی‌ری؟

- ساک؟ کدوم ساکت رو می‌گی؟

- همونی که بالای حمومه.

- باشه می‌رم برمی‌دارم.

- مفاتیح و عکس امام رو از توش بردار، درست نیست اونجا باشه.

از خواب که بلند شدم سراغ ساکش رفتم. همان‌جایی که گفته بود، پیدایش کردم. زیپ ساک را کشیدم. لباس‌هایش توی آن بود، همه خونی بودند و پاره. پسر دیگرم که آمد از او جریان ساک را پرسیدم.

گفت: «نمی‌خواستیم ناراحتت کنیم.»

وقتی ساکش را از ستاد تحویل گرفته بودند، به من چیزی نگفتند. شب به خوابم آمد و جای ساک را به من نشان داد.

حلوای سرِ خاک

با دیدن حلوا پرسیدم: «چه وقته حلوا درست کردنه؟»

خاله‌جان گفت: «برای سر خاک درست می‌کنم.»

دو دستی توی سرم زدم و گفتم: «اصلاً فراموش کردم امروز پنج‌شنبه است. نرفتم دیدن بچه‌ام.»

شب به خوابم آمد و گفت: «ننه! چرا امروز چیزی نیاوردی بخوریم؟»

گفتم: «برو سر یخچال و هرچی می‌خوای بردار و بخور!»

گفت: «این‌طوری نمی‌خوام، می‌خوام با بقیه بچه‌ها بخورم.»

 

انتهای متن/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده