خاطره خودنوشت شهید "حسين رنجبر اسلام لو" «4»
شهید "حسين رنجبر اسلاملو" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «شب عاشورا در يك محل جمع شدند و با شور و حال وصف ناپذيری سينه زدند و گريستند و از آن شب های كم نظير بود و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

شب عاشورای 1361 شور و حال وصف ناپذیر میان رزمندگان

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید "حسين رنجبر اسلام لو" یکم شهریور سال 1339 در شیراز دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را از 7 سالگی آغاز کرد. او هوش بالایی داشت و در مدرسه بسيار موفق بود. سال 1357 موفق به اخذ ديپلم شد. 
حسین از اولين نفراتی بود که در سپاه پاسداران مشغول خدمت شد. با وجودی که در اداره برق پیشنهاد کار برای او شده بود، اما سپاه را انتخاب کرد. با شروع درگیری در  غرب کشور راهی کردستان شد.
 
پس از بازگشت از کردستان با سمت فرمانده عمليات سپاه شيراز به خدمت ادامه داد و به مبارزه با اشرار و منافقين پرداخت. سال 1359 ازدواج کرد که ثمره آن پيوند دو فرزند بود. با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه جنگ شد و سرانجام 10 آبان سال 1361 مصادف با 14 محرم الحرام به شهادت رسید.
 
 
متن خاطره خودنوشت: اولین نماز شب

 بعد از آن وضو گرفتم و مشغول خواندن نماز شب شدم. برای اولين بار بود كه می خواستم نماز شب بخوانم. آدابش را يكی از برادران كه مشغول خواندن قرآن بود پرسيدم و بعد از آن تا ساعت 5 موقع نماز خوابيدم. 15 آبان 1360 و سپس نماز جماعت صبح به جا آورديم و ساعت 6 جهت صبحگاهی همه به ميدان رفتیم.

حاجی سلطانی، نعمتی برای رزمندگان بود

ابتدا حاجی قرآن خواند و بعد كمی بچه ها را موعظه كرد. او كه خدا اجرش دهد در ميان ما نعمتی بود. سپس بچه ها را هم به خط كرديم و حدود نيم ساعت ورزش داديم سپس ساعت 8:30 بچه ها جهت صبحانه رفتند و من هم ساعت 9 به اتفاق برادران پاردسويی و توكلی جهت حمام به شهر رفتيم. پس از حمام به نماز جمعه رفتيم و بعد برادر پوراحمد را ديديم و قرار شد كه ما را به سوسنگرد ببرد.

ترسیدن رحیم

ولی بعد از غذا خوردن در گلف اين قضيه منتفی شد و بعد خداحافظی كرديم و به اتفاق برادران پاردسويی و توکلی به طرف پادگان گلستان به راه افتادیم. چون هم من و هم برادر پاردسویی و توکلی در آن جا بايد می بودند. پس از آنکه رسیدیم رحيم ما را به گلف جهت انتظامات فرستاد. (گويا دليلش اين بود كه استاد شاه يك بلوف زده كه رحيم ما از جمله كسانی بود كه ترسيده بود) و خلاصه به اين جهت او را به گلف فرستاده بودند.

شب عاشورای 1361 شور و حال وصف ناپذیر میان رزمندگان

پس از اين كه از پادگان گلستان ساعت 4 به لشكر رسيديم کمی در ميدان گشتيم و بعد تا موقع نماز مغرب استراحت كرديم. سپس سينه زديم و بعد شام خورديم و دوباره از ساعت 8 الي 10 همه ی بچه ها چون شب عاشورا در يك محل جمع شدند و با شور و حال وصف ناپذيری سينه زدند و گريستند و از آن شب های كم نظير بود. پس از ساعت 10 به خوابگاه آمديم و خوابيديم و پيش از نماز صبح نماز شب به جا آوردم تا موقع اذان صبح.

قسمت5

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده