به مناسبت سالروز شهادت منتشر شد؛ زندگی و وصیت نامه شهید «بهروز عبدالملکی»
مادر عزيزم گر چه اينجا من در غربت بسر مى‌برم اما پناهگاهى چون خدا و بعد قمر بنى هاشم دارم و انسانى كه به ياد علمدار حسين باشد چه غمى دارد ولى با تمام اين مسائل وقتى مى‌خواستم از شما خداحافظى كنم اشكهاى پاكت را ديدم كه چه عاشقانه مرا بدرقه كرد...
مادر عزيزم گر چه اينجا من در غربت بسر مى‌برم اما پناهگاهى چون خدا را دارم

نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛

آشنایی با شهید

شهید بهروز عبدالملکی در شهرستان کشکوه در سال 1342 چشم به جهان گشود. و ایشان تحصیلات خود را تا سیکل بیشتر ادامه نداد. وی در خانواده ای بسیار مذهبی پرورش یافت.

و از همان آغاز کودکی به کلاسهای قرآنی و مفاتیح می پرداخت و یا آموزش می داد. وی در دامان مادری مهربان و دلسوز پرورش یافت و تا بعد از تحصیلاتش وارد ارتش شد.

علاقه بسیار که به امام و ناموسش و میهنش داشت، برای دفاع وارد جبهه های جنگ شد. وی حدوداً 8 ماه به جنگ با دشمن پرداخت. اما در هیچ عملیاتی نبودند.

وی علاقه بسیار زیادی به شهادت داشت، حتی شبها خواب شهادتش را می دید و می گفت: خدایا گناهانم را ببخش و مرا به نزد خودت ببر.

تا اینکه بهروز به آرزویش در هفدهم دی 1361 در موسیان رسید و بر اثر اصابت تیر به قلبش به درجه رفیع شهادت نائل گشت. مزار ایشان قطعه 28 بهشت زهرای می باشد.

فرازهایی از وصيت‌نامه شهید بهروز عبدالملكى

« با سلام به حضور پدر و مادر عزيزم »

پس از تقديم عرض سلام اميدوارم حالتان خوب باشد و هيچ گونه ناراحتى نداشته باشيد مادر عزيز من در مورخ بیست و پنجم آبان 1361 وارد جبهه شدم و الان كه اين نامه را برايتان مى نويسم مورخ بیست و هفتم آبان 1361 ساعت 5 غروب مى‌باشد و من دركنار سنگر نشسته‌ام و درحال نامه نوشتن هستم و حالم بسيار خوب است.

مادر عزيزم گر چه اينجا من در غربت بسر مى‌برم اما پناهگاهى چون خدا و بعد قمر بنى هاشم دارم و انسانى كه به ياد علمدار حسين باشد چه غمى دارد ولى با تمام اين مسائل وقتى مى‌خواستم از شما خداحافظى كنم اشكهاى پاكت را ديدم كه چه عاشقانه مرا بدرقه كرد.

و از آن طرف وقتى مى‌خواستم از فرزندان خداحافظى كنم خيلى گريه كرد و مونا مى‌گفت بابا ارتش ، ارتش نرو ولى مادر عزيز اين را بدان كه من در اينجا روحيه‌ام خيلى خوب است ولى از تو تقاضا دارم كه درنيمه شب دست به دامن و دعا كن كه من عاشق دعا هستم و به دعاهاى تو خيلى اعتقاد دارم و فكر نمى‌كنم خداوند از تو روى گردان شود و شايد با دعاهاى تو ما پيروز و دشمن ذليل و نابود شود.

مادر عزيزم من هم براى تو نامه نوشتم هم براى سكينه هم براى فرزندان و هم براى نرگس سلام مرا به آقا جان ، طاهر و بچه ها و تيمور و اكرم و بچه ها برسان ديگر عرضى ندارم به جز دورى شما و از تو تقاضا مى‌كنم براى من گريه نكنى چون من از گريه متنفرم خداحافظ دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم .

پسرتان بهروز/ مورخ بیست و هشتم آبان 1361

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده