گزارش ویژه از خاطرات راوی گمنام دفاع مقدس:
او را به خاطر "قد کوتاه" رد کردند، اما عشق به امام و جبهه، معیار سانتیمتر نداشت. اینجا روایت مردی است که با حیله "کلاه پسرخاله" خود را به پادگان رساند، آموزش دید، و در میان باران گلولههای دشمن زنده ماند، اما نه برای افتخار که برای اعتراف: "خدایا مرا با آتش دوزخ مسوزان... با توپ دشمن بسوزان!" اینجا داستان عشقی است که لیاقت شهادت نیافت، اما شرمنده شهیدان شد...