نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - چشم
«شهید داود ملکی‌محمدپور» بیستم فروردین ۱۳۴۱ در روستای هشت‌آباد از توابع شهرستان آرادان به دنیا آمد. کمک‌حال مادر بود و چشم و چراغ خانه. سال ۱۳۶۳ از طریق بسیج به جزیره مجنون رفت و بیست و پنجم اسفندماه همان سال در عملیات بدر در جزیره مجنون به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۶۵۵۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۷

در کمتر از یک سال
نشر شاهد دو عنوان از آثار ترجمه شده با موضوع ایثار و شهادت را در مدت کمتر از یکسال به چاپ دوم رساند.
کد خبر: ۵۶۵۱۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۰

به کوشش دفتر حمایت و نظارت بر تولید آثار فرهنگی و هنری انجام شد
آثار ترجمه شده به زبان انگلیسی در نشر شاهد با موضوع ایثار و شهادت در مدت کمتر از یکسال به چاپ مجدد رسید.
کد خبر: ۵۶۲۸۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۹

خانواده مدافع حرم شهید الیاس چگینی پس از هشت سال چشم انتظاری با پیکر مطهر این شهید گرانقدر دیدار کردند.
کد خبر: ۵۶۰۲۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۱

تقدیم به مادران و پدران چشم به راه شهدا؛
پروین زرگوش شاعر ایلامی، شعری با عنوان «منو باران و کوچه خیس» در وصف حال مادران و پدران چشم به راه شهدا در اختیار نوید شاهد گذاشته که در ادامه منتشر می شود.
کد خبر: ۵۵۹۷۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۹

«ماه رمضان بود و هنگام تولدش علی آقا در جبهه بود و امکان حضورش در کنارم نبود، پسرمان که به دنیا آمد به او اطلاع دادند و یک هفته به بعد به مرخصی آمد. این یک هفته برایم به‌اندازه سال‌ها دلتنگی گذشت ...»آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «علی سیم‌بر» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۸۳۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۷

برگی از خاطرات همسر شهید «خسرو وفایی»
«مادربزرگی که بسیار مؤمن و باخدا بود و در طول این مدت به اندازه یک عمر به من محبت کرد و خیلی از مسائل اخلاقی و دینی را به من آموخت. در آن ایام به یاد ندارم شبی سر بر بالین گذاشته باشم و نمازمان را با هم نخوانده باشیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «خسرو وفایی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۸۲۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۲

گیتی احدی خواهر شهید حمید احدی در کتاب " چشم ‌هایش می‌خندید" می‌گوید: مامان موقع اعزام کلی سفارش کرده بود؛ هوای غرب سرده ها. همیشه این ژاکت‌ها تن‌تون باشه تا یه وقت خدای نکرده سرما نخورین. وقتی پیش هم نشستند، متوجّه شدم ژاکت حمید تنش نیست. پرسیدم: «حمید! پس ژاکت تو کو؟ چرا نپوشیدی؟» مامان هم تازه متوجّه شد.
کد خبر: ۵۵۶۵۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۷

حسین محمدی دوست شهید حمید احدی در کتاب " چشم ‌هایش می‌خندید" می‌گوید: در جمعی بودیم حمید صدایش را صاف کرد و زیرلب گفت: «بامبول داریم.» چشم کی زد و رفت. منظورش را گرفتم. بامبول یکی از اصطلاحات رمزی گروه‌مان بود؛ یعنی این‌که هوا ابری است و غریبه‌ای توی جمع داریم که نمی‌شود درباره‌ی قرارهای دوستانه حرف زد.
کد خبر: ۵۵۶۴۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۰

منیژه قریشی مادر شهید حمید احدی در کتاب " چشم ‌هایش می‌خندید" می‌گوید: حمید با دوستانش مهمان ما بودند. پاییز بود و هوا کمی سوز داشت. دوتا لحاف و تشک برای خودمان برداشتم و بقیّه را دادم به آنها. به تعدادشان نبود و نگران بودم سرما بخورند. صدای خنده‌ها و شوخی‌های‌شان تا چند ساعت می‌آمد. حاج‌آقا هم دلش می‌خواست در جمع آن‌ها باشد. می‌گفت: «خوش به حال‌شون که این‌قدر دل‌خوشند.»
کد خبر: ۵۵۶۴۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۳

کتاب « چشم و چراغ» که روایتی تصویری از زندگی پدران و مادران شهدای استان مرکزی است از سوی نشر یوحنا به چاپ مجدد رسید.
کد خبر: ۵۵۵۴۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۵

به کوشش فرهنگسرای «بهمن»
مراسم «مادران چشم به ‌راه» آئین تجلیل از مادران شهدای گمنام به کوشش فرهنگسرای «بهمن» برگزار می‌شود.
کد خبر: ۵۵۰۱۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۱۰

کتاب «تو را کدامین چشم می‌بیند» روایتی خواندنی از زندگی‌نامه شهید «سیداسماعیل عصارزادگان» به قلم «سید محمد مشکوه الممالک» است که به کوشش «نشرشاهد» منتشر شده. خاطره‌ خواندنی از دوران زندگی شهید از زبان فرزندش «اعظم سادات عصارزادگان» در این کتاب آمده است که می‌خوانیم.
کد خبر: ۵۴۶۴۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۲

« چشم شیشه ای» به کارگردانی حسین قاسمی جامی ساخته سال 1369 است. این فیلم در ژانر جنگی ساخته شده است. در این فیلم «علیرضا اسحاقی، سیدجواد هاشمی، اصغر نقی زاده، علی جلیلی باله و محمدرضا آهنج» به هنرمندی پرداخته‌اند.
کد خبر: ۵۴۵۷۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۳

طلبه شهید حسن بوستانی؛
کتاب "تازه وارد" یادکردی داستانی از طلبه شهید حسن بوستانی است که به قلم مظفر سالاری به نگارش در آمده است. نوید شاهد یزد تیزر معرفی این کتاب را برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۵۴۲۲۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۳

شهيد «جمال بيگي» در بخشي از مناجات خود با معبودش مي نويسد: «معبودا ملت ایران به پیشگاه تو آمده اند تو خود از دل پر درد این ملت باخبری، تو خود می دانی چه درد و غم و آرزویی دارند. درد و غم شهیدان، هجران اسیران، دوری پدران و مادران از فرزندان دلبند خود، در انتظار آمدن مهدی ...» ادامه اين راز و نياز شهيد والامقام در ادامه منتشر می شود.
کد خبر: ۵۴۲۰۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۲۷

«یک روز زمستان که برف سنگینی هم آمده بود. از مدرسه که خارج شدم دیدم علی آقا زیر برف و سرما ایستاده در حالی که همه لباس‌ها، سر و صورتش پر از برف است و مثل آدم برفی شده، منتظر است تا من بیایم ...» ادامه این خاطره از شهید «علی سیم‌بر» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۸۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۸

شهید «علی اکبر محبی» به روایت خواهرش؛
خواهر شهید «علی اکبر محبی» می گوید: وقتی علی اکبر شهید حتی پیکرش را نیاوردند تا 11 سال بعد در چهاردهم تیرماه 1376 دوباره برایش مراسم گرفتیم.
کد خبر: ۵۳۵۵۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۱

حسین محمدی دوست شهید حمید احدی در کتاب " چشم ‌هایش می‌خندید" می‌گوید: گفت: «استعفام رو نوشتم، امّا موافقت نمی‌کنن.» کمی جا خوردم. گفتم: «دیوونه شدی! کار به این خوبی؟» گفت؛ دلم می‌خواد برم سپاه، دوست دارم تو کارای رزمی باشم نه اداری. می‌خوام یه سرباز باشم.
کد خبر: ۵۲۹۸۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۴

حسین محمدی دوست شهید حمید احدی در کتاب « چشم ‌هایش می‌خندید» می‌گوید: آخر سر که می‌خواستیم دُنگ خودمان را حساب کنیم. حمید و ناصر اجازه ندادند دست توی جیب‌مان ببریم. گفتیم: «آخه این‌جوری که نمی‌شه، همیشه شما حساب می‌کنید.»
کد خبر: ۵۲۹۸۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۲