شهید «غلامرضا پورجوادیان» در قسمتی از وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: خوشا به حال آن عاشقی که خدایش توفیق دهد، با خلوص پاک و نیتی که تنها و تنهـا بــرای خـدا، باشد این راه را بپیماید و قفس تنگ و تاریک تن را بشکند و روحش پروازکنان به معشوق واصل گردد، زیرا که دنیا با تمام دورنگی‌ها و چهره‌های نفاق و منافقان برای عاشقان الله بسیار کوچک است و تحمل ناکردنی.

به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، شهید غلامرضا پورجوادیان، پنجم بهمن 1339، در شهرستان زابل به دنیا آمد. پدرش حیدر و مادرش خان‌ بی‌بی نام داشت، تا پایان دوره متوسطه درس خواند و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. از طریق ارتش به جبهه اعزام شد. بیست و چهارم دی ماه 1361، در سومار توسط نیروهای عراقی به مقام والای شهادت نائل آمد. پیکر وی را در گلزار شهدای شهرستان زابل به خاک سپردند.

دنیا برای عاشقان الله بسیار کوچک است

بسم‌الله الرحمن الرحيم

«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»

خدایا تو شاهدی که چیزی عزیزتر از جانم ندارم تا فدای اسلام و قرآن کنم. ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام شهیدمان حسین (ع) از آن سوی کوه‌های غرب در صحرای کربلا هنوز به گوش می‌رسد و قلب عاشقان راهش را در خود می‌سوزاند. ولیکن خوشا به حال آن عاشقی که خدایش توفیق دهد، با خلوص پاک و نیتی که تنها و تنهـا بــرای خـدا، باشد این راه را بپیماید و قفس تنگ و تاریک تن را بشکند و روحش پروازکنان به معشوق واصل گردد، زیرا که دنیا با تمام دورنگی‌ها و چهره‌های نفاق و منافقان برای عاشقان الله بسیار کوچک است و تحمل ناکردنی.

من یک سرباز و فرزند امام خمینی هستم. اینک با یاری خدا به جبهه می‌روم و برای تداوم انقلابم و امنیت میهنم پای در پوتین می‌کنم و خدا را یاری می‌طلبم، و از او می‌خواهم که هدایت کند، از شما می‌خواهم که این حسین زمان، خمینی بت شکن را تنها نگذارید و دستورات او را مو به مو اجرا کنید. شما ای پدر و مادرم استدعا دارم خود را از صبر کنندگان قرار دهید و خدای را شکر کنید که همچون فرزندی پروراندید که در راه اسلام با کافران جنگ کند.

همسرم امیدوارم که شما هم چون زینب (س) باشید و در تربیت فرزندمان کوشا باشید. از برادرم می‌خواهم که دنباله‌روی امام بزرگوارمان خمینی بت شکن باشد. «مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد» (امام خمینی) اکنون که می‌خواهم به جبهه بروم، نـه بـرای پیروزی ظاهری بر عراق، بلکه برای انجام تکلیف، همان تکلیفی که خداوند بر دوش انسان نهاد و به حق که شانه های انسان از تمام کوه‌ها مناسب‌تر برای تحمل ایـن بـار است، زیرا کوه ها نیز نتوانستند این بار را تحمل کنند. بله همان تکلیفی که بر دوش پیامبر اکرم (ص) نهاده شد و از آن به بعد نیز بر دوش هر کس که خود را پیرو مکتب او بدانـــد می باشد و میزان ارزش های انسانی در هر کس به میزان قدرت تحمل این بار است، و این ایستادگی و مبارزه با طاغوت درونی و طاغوت برونی جهانی، این جنگ ایران و عراق نیست، بلکه این جنگ حق و باطل است، جنگ هابیل و قابیل است، جنگ موسی و فرعون، جنگ پیغمبر(ص) و کفار قریش، جنگ علی (ع) و معاويـه و جـنـگ امـام حسین (ع) و یزید است. این جنگی است که از روز خلقت بشر تا روز ظهور امام زمان(عج) وجود داشته و خواهد داشت. حال این بر ماست که در این جنگ کدام طرفی باشیم. فکر گوشت و تخم مرغ و بنزین را از سر خود برای چند لحظه هم که شده بیـرون کنند و با خویشتن دمی رو راست باشند، از امام خمینی به عنوان یک جهت یاب و یک قطب نما استفاده کنیم، رد پای او را بگیریم و به دنبالش برویم.

مادر جان سلام. چه کلمه قشنگی «مادر» کلمه ای که برای من زیباتر از هر چیز بود. امیدوارم خدا ما را ببخشد و در نبودن من گریه نکن: همسر عزیزم امیدوارم بتوانی مرا ببخشی به خاطر این زندگی کوتاه و پرمشقتی که با من داشتی. خود بهتر می دانی چه علاقه‌ای به تو داشتم و دارم، تمام زندگی خود را به تو سپردم و از آن ها برای خوشبختی دختر عزیزم اعظم استفاده کن، او را همچنان بزرگ کن که من آرزو داشتم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده