نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات از شهید
پدر حسین گفت: « تو که مي خواستي دکتر بشوي ، حالا چرا رفتي جبهه و درس را رها کردي؟» خنديد وگفت: «جبهه خودش دانشگاه است. از دکتر شدن هم بهتر است».
کد خبر: ۴۱۹۶۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۰۱

دستش را روي پيشانيم گذاشتم؛ به اميد آنكه سردرد مُزمنم، تمام شود. آن روز خدا به واسطه ي معجزه ي دستهاي خاكيِ او صبر عجيبي به من داد و ديگر سردرد، آزارم نداد.
کد خبر: ۴۱۹۵۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۹

شهید والامقام حسین سنگسری
وضو گرفتم و دو رکعت نماز شکر خواندم. آخر پسرم عاقبت به خیر شده بود. بارها از او خواستم که پیش فاطمه ی زهرا رو سفیدم کند.
کد خبر: ۴۱۹۴۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۷

بچه ها هم قبول کردن و همه به خانه رفتند تا ناهار بخورند و يک ساعتي ديگر همه سر کوچه جمع بشوند. ساعتي بعد، حدودا 25 نفر سر کوچه جمع بودند و توي جيب هر کدامشان يک چاقو زنجير يا پنجه بُکس يافت مي شد.حتي چند نفرشان که به قول معروف خيلي خر بودند چوب و چماق و دسته بيل و لوله لاستيکي و ميله آهني همراه خود آورده بودند. با اصرار من و چند تا از بچه هاي ديگر آنها که چوب و چماق همراه خود آورده بودند وسايشان را در خانه گذاشتند تا آبرويمان نرود و سپس به طرف مسجد راه افتاديم.
کد خبر: ۴۱۹۲۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۶

روایت خواندنی از همرزم گرامی «شهید امیر پازوکی»؛ به مناسبت سالروز «شهادت»
زمستان از راه رسیده بود و سوز سخت و طاقت فرسایی داشت. امیر پازوکی تازه به منطقه رسیده بود. این چهارمین باری بود که به جبهه می آمد. امیر را به عنوان یک امدادگر حرفه ای می شناختند؛ چرا که همیشه در حال کمک کردن به دیگران بود.
کد خبر: ۴۱۹۲۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۶

شهید یونس زنگی آبادی خودش را مدیون مادرش می دانست و می گفت: مادر کی می شود که من تلافی این همه زحمات شما را بکنم.
کد خبر: ۴۱۹۲۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۶

روایتی خواندنی از برادر شهید «علی پرویزی» منتشر شد؛
پدرم، مادرم؛ وقتی دوستان من در جبهه اند چطور بمانم؟ من که می دانم روزی بالاخره خواهم مرد، می خواهید اینجا بمانم وبی خودی بمیرم؟ یا دوست دارید مثل آقا امام حسین (ع) در میدان جنگ شهید شوم؟
کد خبر: ۴۱۹۲۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۵

شهید عباس جمالي زاده خطال به مادر خویش: بدون شما هرگز نمی روم، من باید دستتان را بگیرم و شما را به خانه برسانم.
کد خبر: ۴۱۹۰۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۴

خاطرات
شهید خسرو در محله کوتی در منزل مرحوم آقای علم ، یکی از علمای شهر بوشهر در سال ۱۳۴۰ چشم به جهان گشود .با شروع انقلاب به همراه یاران و دوستان در فداییان اسلام پرچم انقلاب اسلامی که بوسیله امام خمینی (ره) بر افراشته شده بود به دوش گرفت و با تمام وجود از انقلاب و امام خمینی (ره) و ارزش های انقلاب اسلامی دفاع نمود ، شهید از مؤسسین و اعضاء شورای فداییان اسلام در بوشهر بود.در جزیره ی مجنون شیمیایی شد و سرانجام به همراه ارتش جمهوری اسلامی در دنباله عملیات رمضان و در منطقه کوشک در تاریخ ۵/۳۰/ ۶۴ شربت شیرین شهادت را نوشید .
کد خبر: ۴۱۹۰۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۶

خاطرات جانباز قربانعلی خواجه مظفری از شهادت دو پسرش
به پيشاني‌اش، جايي كه تير قناسه آن‌را رنگين كرده بود، خیره شد و در دل گفت:«بازم سرت رو حنا كردي!».
کد خبر: ۴۱۸۸۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۳

خاطراتی از شهید والامقام غلام رضا سالار
اون نمازش رو سر وقت نمی‌خونه، دیگه نمی‌خوام باهاش دوست باشم
کد خبر: ۴۱۸۸۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۳

من تصمیم گرفتم هرشب نمازشب را همان طور که شهید خواسته بخوانم ودیگر ترک نکردم و این سعادتی بود که بعد ازشهادت غلامحسین بخاطر او نصیبم شد.
کد خبر: ۴۱۸۸۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۰

سالروز ولادت/خاطرات
سه سال پیش آمدند به من گفتند که اکبر مفقود شده است وجسدش را پیدا نکرده اندوبه من هیچ مدرکی از پسرم نداده اند ومن نمی توانم ومن نمی توانم قبول کنم که او شهید شده است وهر لحظه منتظر آمدنش هستم.یک شب به خوابم آمد ...
کد خبر: ۴۱۸۶۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۳

علي دستهايش را به سوي آسمان دراز كرده بود و بلند دعا مي خواند، واقعا معجزه شده بود. علي به ما مي گفت ديديد عراقيها هيچ كاري نتوانستند انجام دهند.
کد خبر: ۴۱۸۶۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۸

«سوسنگرد به جای منچستر» شامل زندگی‌نامه و خاطرات شهید اکبر چهرقانی از یاران شهید مصطفی چمران توسط گروه فرهنگی ابراهیم هادی منتشر و راهی بازار نشر شد.
کد خبر: ۴۱۸۴۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۶

شهید نعمت الله زیاری
نعمت مثل اولاد آنها هر کاری که داشتند، برایشان انجام می داد
کد خبر: ۴۱۸۳۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۴

در سال 62 براي ادامه تحصيل وارد حوزۀ علميه اصفهان شد تا به كسب علوم ديني و معارف اسلامي بپردازد و سرانجام در عمليات كربلاي 4 در جزيره ام الرصاص شربت شهادت را نوشيد.
کد خبر: ۴۱۸۲۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۳

چنان با آن دو جوان گرم گرفت كه تصور كردم سال ها يكديگر را مي‌شناسند. چند لحظه با آن دو صحبت كرد. وقتي حرف هايش تمام شد، جوان‌ها احساس خجالت و شرمساري كردند. احمد راه امر به معروف را پيدا كرده بود.
کد خبر: ۴۱۸۲۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۳

تابستان سال 56همه فکر می کردیم می رود کلاس شنا در حالیکه ایشان در گردان غواص لشکر ثارالله (گردان 408) عضو شده بود، وظیفه ی او استفاده از آر پی جی و انهدام تانک بود.
کد خبر: ۴۱۸۲۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۲

حمید گفت امشب شب دامادی من است و به طور جدی گفت من شهید می شوم به طوری که بعد از عبور از موانع به موقعیت کانل 143 شراهانیه رسیدیم ...
کد خبر: ۴۱۸۱۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۲