شکر خدایی را که مرگ ما را شهادت در راه خودش قرار داد
به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، شهید«حسن هراتی اسکندری»، هفتم مرداد1340، در روستای محمدآباد هراتی از توابع شهرستان زابل دیده به جهان گشود. پدرش میرزا، کشاورزی می کرد و مادرش درجان نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته برق درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1363 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان سرهنگ سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. پنجم اسفند ماه 1365، با سمت فرمانده گردان در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به سر و دست، شهید شد. مزار او در روستای کرباسک واقع است.
بسم الله الرحمن الرحيم
با حمد و سپاس خدایی را که ما را خلق کرد و عمر و جوانی ما را در چنین زمانی قرار داد که زندگی و مرگ در این زمان دارای هدف می باشد و شکر خدایی را که مرگ ما را شهادت در راه خود قرار داد تا در روز قیامت پیش ائمه و جميع پیامبران و اولیاء شرمنده نباشیم. از پدر و مادرم که زحمت زیادی کشیدند برای من و من نتوانستم حق زحمت آنها را ادا نمایم خیلی معذرت می خواهم. امیدوارم از خداوند تبارک و تعالی که او به شما اجر و مزد بیکران عنایت کند. از برادرانم و خواهرم معذرت می خواهم زیرا برادری نالایق برای آنها بودم. از همسرم و بچه ام هم که برای آنها سرپرست خوبی نبودم می خواهم مرا ببخشند به خاطر خدا حق شان را بر من ببخشند. از همه قومان و خویشانم که حق و حقوقی بر عهده من دارند می خواهم که مرا عفو کنند تا خدا هم مرا ببخشد.
پدر و مادر و همه قومان و نزدیکان بر مرگ من تاسف نخورید زیرا خود، خواهان چنین مرگی بودم و شکر خدایی را که بر من منت گذاشت و چنین هدیه ای عطا کرد. من بر مرگ این چنینی راضی بودم. شما هم دعا کنید که خدا مرا جزء شهدا محسوب کند. و از گناهانم ببخشاید.
پدرم، مادرم، برادرانم و همه قومان و خویشان بخصوص همسرم از این که همیشه ساکت بودم و حالت ناراحتی داشتم و با شما کمتر صحبت و شوخی می نمودم، علتش فشار روحی و راونی ای بود که بر من مسلط شده بود و مرا به شدت رنج می داد و علت آن هم مسائل گریبان گیری بود که مرا یارای حل آن نبود و بلکه در وسع من نبود. به هـر صورت انشاء الله که شما این حالت مرا از چشم این که خدای نکرده من غرور یا تکبری پناه بر خدا داشتم، نگاه نکنید شما بر من به عنوان بنده فقیر، مسکین و بیچاره نگاه کنید که الان در بین شما نیست امید است که کلمات مرا در یک حالت فشار روحی بر روی کاغذ آمده اند، را خوب متوجه شدید. پدرم من شما را به عنوان حلال مشکلاتی که بعد از من ممکن است رخ دهد انتخاب می نمایم و از شما انتظار دارم مسائل مرا حتماً پیگیری نمایید. در رابطه با اولین مسئله و مشکلی که بعد از من ممکن است پیش آید. همسر و فرزندم می باشد. من به عنوان وصیت به شما عرض می کنم بعد از مرگ من، همسرم بعد از نگه داری عده شرعی آزاد است و حتی به شما می گویم او را آزاد بگذارید تا با هر که خواست ازدواج کند. زیرا از من که خیری ندید، شاید از دیگری خیر و بهره ای ببیند. و فرزند کوچکم را هم می سپارم به والده ام تا او را بزرگ کند و به هر که خواستید بدهید. در مورد مهریه همسرم حتما مهریه اش را از حقوق من یا وسایل دیگری که در خانه هست و آن هم با مشورت روحانی به خصوص حاج آقا بختیاری بپردازید و او را آزاد بگذارید و بــر او هیچ گونه ظلمی انشاء الله که وارد نشود. در مورد زمین شهر اگر خواستید بچه هـای مـرا بدهید پدرم او را به قیمت سنجیده و زمین مشهد را هم قیمت عادلانه بسنجید و زمین مشهد را در عوض زمین زابل برای خودتان بردارید تا نه سیخ بسوزد و نه کباب. انشاء الله که ناراحت نشوید از نوشته های من.
محل دفن من اگر جنازه ام به دست شما افتاد در گلزار شهدا دفن کنید. کلیه وسایل و لوازم خانگی من تحویل همسر و فرزندم باشد تا زمانی که همسرم زیر سر فرزندم باشد و زمانی که شوهر نمود همه وسایل مذکور تحویل دخترم باشد و همسر حق ندارد دخترم را در خانه شوهر غریبه ببرد، اگر زیاد نزدیک و خودی باشد آن را خود شما می دانید چطوری عمل کنید. برای مرگ من حتماً مردم را نهار یا شام دعوت کنید که اگر پولش را بنیاد شهید داد که خوب و اگر نه هم از پول و یا حقوق خود من بردارید. من مقداری قرض دارم که باید داده شود و مقداری هم قرض می خواهم که هر کس آورد خوب و هر کس هم نیاورد مساله ای نیست. از همه می خواهم اگر قرض می خواهند حتماً به شما پدرم بگویند به خصوص برادرانم زیرا روح من این طوری راحت است.
تفنگم را بفروشید یا مال برادرانم باشد به شرطی که قیمتش تحویل بچه هایم یا روی مهریه همسرم داده شود تا من در قبر راحت باشم. کلیه وسایل و لباس هایی که از سپاه خانه است به سپاه بدهید دیگر به نظر من مسئله ای نمی رسد اگر به مشکلی برخوردید با مشورت حاج آقا بختیاری یا کربلایی حیدر حل کنید قبلاً از شما متشکرم.
خداحافظ. به امید دیدار در قیامت و به امید روسفیدی همه در محضر بی بی فاطمه (س)
«والسلام»