خواهران گرامیام! سفارش حضرت فاطمه (س) را به انجام رسانید و سر وقت نمازتان را بخوانید
به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، شهید «مهیم بمپوری» فرزند "دوشنبه" در 14دیماه 1347 در بخش بمپور از توابع شهرستان ایرانشهر در یک خانواده ی مذهبی و محروم دیده به جهان گشود. تحصیلات را تا سوم ابتدایی ادامه داد. پس از آغاز جنگ تحمیلی با وجود کمی سن و سال با پافشاری فراوان توانست اجازه حضور در جبهه را از والدین خود دریافت کند و در سال 1362 عازم جبهه های حق علیه باطل شد و سرانجام در 13 آبانماه 1362 در مریوان در عملیات والفجر چهار به درجه رفیع شهادت نایل گشت. در ادامه وصیتنامه شهید گرانقدر را میخوانیم:
با سلام و درود فراوان بر رزمندگان اسلام و با سلام و درود فراوان بر رهبر کبیر جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی؛ و همچنین سلام و درود بر پدر و مادر عزیزم که چنین فرزندی را در دامان خویش پرورش دادهاند و تحویل جامعه اسلامی دادند.
جنگیدن وظیفه شرعی ماست، من به جبهه میروم و دیگر برنمی گردم، به امید آن روزی که شربت شیرین شهادت را بنوشم. پروردگارا! تو میدانی که من نوجوان بسیجی چقدر مشتاق شهادتم و نیز میدانی هدف ما شهادت نیست، بلکه پیروزی در راه توست. اگر توانستیم میکشیم و اگر نتوانستیم کشته میشویم و توای امام از ما راضی باش که برای حفظ دین و دفاع از میهن اسلامی تمامی اعضای دل و جانمان را هدیه میدهیم، تا اسلام و قوانین حیاتبخش در همه جوامع گسترش یابد.
خدایا بهخاطر تو و رضای تو از این دنیا دل بریدم و راه خود را انتخاب کردم. راهی را که من انتخاب کردهام نصیب من شود. خدایا مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار بده. آمدم که اینبار با خون خودم، دشت کردستان را رنگینتر کنم.من به جبهه نیامدهام که بازگردم، من به اینجا اعزام شدهام تا جان ناقابلم را فدای اسلام کنم. تا گل پرپر شده و هدیه به رهبر شوم؛ و ای پدر و مادر گرامیم و ای خواهران و برادران عزیزم! ما راه را خودمان با آگاهی بیشتر انتخاب کردیم و این شما هستید که باید پیرو راه شهدا باشید و خواهران گرامیام از شما میخواهم که حجابتان را حفظ کنید که حجاب شما کوبندهتر از خون سرخ من است؛ و خواهشی که من از شما دارم، سفارش حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را به انجام رسانید و سروقت نمازتان را بخوانید و خون شهیدان را پایمال نکنید و ادامهدهنده راه آنها باشید؛ و همیشه با یاد و ذکر خدا قدم بردارید و اخلاق اسلامی را در همهجا رعایت کنید و آن را سرلوحه زندگی خود قرار بدهید و خصوصاً با بچههای کوچک با مهربانی رفتار کنید و اخلاق و رفتارتان مثل «شهید» نمونه باشد و تا میتوانید درسهایتان را خوب بخوانید؛ زیرا که مدرسه یک سنگر محکم و مداد و خودکار شما یک اسلحه میباشد و تا میتوانید مشتی محکم به دهان دشمن بکوبید و با هم دوست، برادر و برابر باشید و برای مسائل جزئی اختلاف نداشته باشید.
من رفتم و این شما هستید که باید راه بنده را ادامه دهید. مادر و پدرم را اذیت نکنید، کاری کنید که هم من و هم خدا از شما راضی شویم و پشت سر مردم غیبت نکنید و همیشه لباس ساده بپوشید؛ زیرا لباس زیبا برای انسان شخصیت نمیآورد، بلکه ایمان به خداست که زینت هر انسانی میباشد به او شخصیت اسلامی میدهد.مادر عزیز و گرامیم! حلالم کن من با تمام قوای خود میجنگم. گرمی آفتاب تابستان و باد سرد پاییز و برف و باران سنگین زمستان را اگر چه من کوچک هستم، در جنگ تحمل میکنم و جان شیرین خود را فدای اسلام و میهنم میکنم.
امروز اسلام به من نوجوان و جوانان نیاز دارد و برادران و دوستان مبادا جبههها را خالی کنید و از دستورات اسلام سرپیچی نمایید؛ و دنبالهروی سخنان رهبر عزیزمان خمینی باشیم. هرچه داریم از همین میهن اسلامی هست، از همین خونهاست که بر زمین ریخته شدهاند.اسلام است که به ما درس عشق به خدا میآموزد، اسلام است که درس ایثار و شهادت میدهد، سعی کنید با همت و تلاش خودتان دشمن را از پا درآورید. هوشیار باشید و امام عزیز را تنها مگذارید. برادران همانطور که با دشمنان خارجی میجنگید دشمنان داخلی را نیز از میان بردارید؛ چرا که دشمن داخلی ضربهاش سنگینتر از دشمن خارجی است.
پدران و مادران عزیز از آمدن فرزندانتان به جبههها جلوگیری نکنید و بگذارید که آنها هم در این جنگ سهمی داشته باشند و خدا را شکر میگویم که به من این توفیق را داد تا در نوجوانی جهاد را بر خود واجب بدانم و این راه را انتخاب کنم و خدا را سپاس میگویم که مرگ من را شهادت در راه خودش قرار داد.
پدر و مادرم وصیتم این است که موقعی که خبر شهادت من به گوش شما رسید، در از دست دادن من بیتابی نکنید؛ زیرا من خودم تمایل فراوانی برای رفتن به جبهه و شهادت در راه خدا را دارم. برایم گریه نکنید، لباس سیاه نپوشید که این کار باعث شادی دشمنان اسلام خواهد شد؛ و خدا را شکر کنید که شهادت آرزوی دیرینه من بوده است و نزد خدا روزی میخورم و هر موقع خواستید سر مزارم بیایید گریه و زاری نکنید، کف بزنید و پرچم اسلامی را به اهتزاز در آورید و بگویید که ما چنین برگ گلی را به اسلام هدیه کردهایم و نگویید که پسرمان کوچک بوده و خدا آن را از ما گرفته و بگویید که فهیم پیش ما امانتی بوده و خدا امانتش را برده است؛ و بگویید تاج افتخاری بر سر دارم.