نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
«در آپولو می‌نشستی، دست‌ها و پا‌ها را با براده‌های آهنی پیچ داده و سفت می‌کردند که فشار آن بر استخوان‌های دست و پا آه انسان را به آسمان می‌برد و بعد یک کلاه فضانوردی روی سر انسان قرار می‌گرفت و تازه کابل زدن حسینی شروع می‌شد و فریاد درد و خون‌ریزی و شکستن استخوان‌ها هم به جایی نمی‌رسید ...» ادامه این خاطره از زندانی سیاسی قبل از انقلاب «حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین حسین آقاعلیخانی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۸۶۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۸

«زمانی که حضرت امام (ره) فرمودند قصد بازگشت به کشور را دارند عده‌ای از مردم از ترس اقدام جنون‌آمیز عمال حکومت، واقعاً نگران و هراسان بودند و حتی از روی خیرخواهی تمایل داشتند که حضرت امام در آن موقعیت وارد ایران نشوند و با توجه به افزایش ساعات حکومت نظامی و ذهنیت بد و منفی مردم درباره این موضوع، این نگرانی چندان بی‌جا و بی‌مورد هم نبود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی زندانی سیاسی قبل از انقلاب، مرحوم جانباز «محمدحسین خاکساران» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۸۵۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۷

«وقتی آقای رجایی را در قزوین دستگیر کردند نمی‌خواست از دوستان و آشنایان کسی به ملاقات او که در زندان شهربانی بود، برود. استدلال ایشان این بود که اگر رفت و آمد به اینجا زیاد شود دستگاه فکر می‌کند، من لابد کس مهمی هستم ...» ادامه این خاطره از شهید «محمدعلی رجایی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۸۵۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۶

برگی از خاطرات قبل از انقلاب؛
«راه‌پیمایی‌ها و تظاهرات شکل گرفته در تهران بسیار حساس بود و بیشتر هم از سمت بازار شروع می‌شد. آقایان اکبرپور استاد و محمدصادق اسلامی در تعطیل کردن بازار نقش داشتند ...» ادامه این خاطره را از زندانی سیاسی قبل انقلاب «سید مرتضی نبوی» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۸۲۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۲

« طی سال‌های دهه 1330 تا دهه‌ 1350 ده‌ها نفر از زندانیان سیاسی تحت شکنجه‌های جسمی و روحی به قتل رسیدند که ساواک حتی از تحویل آنان به خانواده‌هایشان نیز خودداری کرد. ده‌ها نفر از دستگیرشدگان بدون اینکه نشانی از آنان به دست آید در ردیف مفقودالاثرها قرار گرفت و در مکان‌های نامعلوم و مجهول به خاک سپرده شدند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «حجت‌الاسلام نصرت‌الله انصاری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۸۱۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۲

«یکی از نیروهای پدافند برای رفع گیر توپ ۲۳ میلی‌متری که گلوله داخلش گیر کرده بود اقدام نمود ولی با انفجار گلوله در داخل دستش، بخشی از کف دست و چند انگشتش از بین رفت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات جانباز «عباس فلاح‌زیارانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۸۱۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۱

برگی از خاطرات زنان امدادگر قزوین؛
«هر وقت که برای برگزاری تظاهرات علیه رژیم شاه اعلام می‌کردند که مدارس را تعطیل کنید، مدیر از من می‌خواست که درب مدرسه را باز کنم و به دانش‌آموزان بگویم که مدرسه تعطیل است ...» ادامه این خاطره از زبان «طاهره طاهریها» یکی از زنان امدادگر استان قزوین را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۸۱۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۱

«ساعتی بعد خبر آوردند یکی از بچه‌ها در رودخانه غرق شده است این خبر موجب ناراحتی همه بچه‌ها شد. هر چند در هر روز تعداد زیادی از نیرو‌ها در جبهه‌ها به شهادت می‌رسیدند، اما این نوع مرگ‌های ناخواسته بیشتر بچه‌ها را ناراحت می‌کرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات جانباز «عباس فلاح‌زیارانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۸۰۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۰

«طبق اسناد، ساواک همه کسانی که زیر شکنجه شهید شدند یا به علت خونریزی معده، سوءتغذیه، ایست قلبی و این‌جور مسائل بوده در حالی که اگر طرف را زیر شکنجه تکه پاره کرده باشند باز هم مرگ را طبیعی جلوه می‌دادند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «حجت‌الاسلام نصرت‌الله انصاری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۸۰۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۰

برگی از خاطرات شهید «میوه‌چین»؛
«علی به دلیل اینکه برای شناسایی و آموزش‌ها، کارهایش عملی انجام می‌داد همیشه لباس‌هایش خاکی بود و از آن‌جایی که تردد رزمندگان قداست خاصی داشت، بعضی بچه‌ها برای تیمم از لباس‌های خاکی علی استفاده می‌کردند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «علی میوه‌‏چین» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۷۹۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۹

«محمود جباری از جوانان فعال در مبارزه به عنوان افسر وظیفه در پادگان کرمانشاه بود و داخل پادگان هم توزیع اعلامیه می‌کرد که با مقداری اعلامیه دستگیر و به کمیته مشترک اعزام می‌شود و تحت شکنجه قرار می‌گیرد. کار‌های سیاسی و توزیع اعلامیه از یک افسر وظیفه، آن هم در محیطی نظامی برای رژیم خیلی سنگین و گران بود ...» ادامه این خاطره از زندانی سیاسی قبل از انقلاب «حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین حسین آقاعلیخانی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۷۹۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۹

برگی از خاطرات زنان امدادگر قزوین؛
«یادم است، یک روز سرد زمستانی که برف هم می‌بارید خبر داده بودند که اعلامیه‌ها رسیده، قبل از رفتن به مدرسه رفتم و اعلامیه‌ها را گرفتم و داخل کیفم گذاشتم ...» ادامه این خاطره از زبان «طاهره طاهریها» یکی از زنان امدادگر استان قزوین را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۷۸۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۸

مدت‌ها در قزوین مستأجر بود تا اینکه سال ۶۳ زمینی خرید و مشغول ساختش شد. تازه دیوارچینی و سقف زیر زمین کامل شده و هنوز وارد نازک‌کاری نشده بود که یک طرف منزل را از داخل پلاستیک کشید، به دیوار اتاق کارتن زد و اثاثیه را داخل ساختمان آورد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مصیب مرادی‌کشمرزی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۷۷۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۴

«یکی از بچه‌های سپاه هم که چند بار با خباتی‌ها رویاروی شده بود، می‌گفت از حق نگذریم چریک‌های جنگاوری‌اند و مثل یوزپلنگ از کوه بالا می‌روند و مثل عقاب از فواصل دور طعمه‌شان را با یک تیر شکار می‌کنند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۷۵۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۲

برگی از خاطرات؛
«ضد انقلابیون شب در کنار جاده فرعی که فقط بخاطر پایگاه ما بود سنگر کنده بودند و صبح وقتی مین‌یاب در جلو و بقیه به فاصله پنجاه متری در حال حرکت بودیم ناگهان صدای ایست آمد و در مدت کوتاهی به رگبار گلوله بسته شدیم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۷۴۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۱

«وقتی داشتیم برای عملیات عظیم کربلای ۵ می‌رفتیم کتانی‌هایم طوری پاره بود که از پایم درمی‌آمد. آقای رضایی راننده تویوتا داشت مرخصی می‌رفت اقبال به او روی آورده بود یک جفت پوتین خوب نصیبش شده بود. با خواهش کتانی‌های پاره‌ام را به پوتین‌های او عوض کردم. گفتم شاید شانس آوردیم اسیر شدیم حداقل پیش عراقی‌ها آبرویمان نرود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات نویسنده و رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحی‌لوشانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۷۳۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۸

برگی از خاطرات شهید رجایی؛
«به راننده گفت مثلاً این آقا را ببین چقدر شبیه آقای رجایی است! ولی حالا او کجا دارد زندگی می‌کند و با چه ماشین‌هایی رفت‌وآمد می‌کند. این بنده خدا هم آمده سوار اتوبوس دو طبقه شده است! ...» ادامه این خاطره از شهید «محمدعلی رجایی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۷۱۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۶

«پیش ‌از پیروزی انقلاب اسلامی باید به خدمت سربازی می‌رفت اما از آن‌ جایی‌ که نمی‌خواست در خدمت رژیم شاهنشاهی باشد به خدمت نرفت ...» ادامه این خاطره از شهید «ابوالفضل خوئینی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۷۱۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۶

گفتگویی با مادر شهید «محسن میرزایی»؛
مادر شهید والامقام «محسن میرزایی» می‌گوید: اگر می‌خواهیم روح شهدا از ما راضی باشد باید در مسیر آنان حرکت کرده و پایبند حجاب و تقوا و کار علمی و … باشیم.
کد خبر: ۵۴۷۱۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۵

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید والامقام «احیاء طالبوند» در بیان خاطرات فرزندش می‌گوید: زمانی که پسرم شهید شد، در تشییع پیکرش بیش از هزار نفر شرکت کردند. تمام آن مردم برای ادای احترام به فرزندم آمده بودند که این موضوع باعث افتخار من شد و افتخار کردم که چنین فرزندی دارم.
کد خبر: ۵۴۷۰۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۸