کد خبر: ۵۸۰۱۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۰
کد خبر: ۵۸۰۱۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۳۰
قسمت دوم خاطرات شهید «حسین سماوی»
همرزم شهید «حسین سماوی» نقل میکند: «گفتم: حسین آقا! چرا ناراحتی؟ با دلخوری گفت: خواب دیدم. به دلم برات شده توی این عملیات شهید میشم. میخوام از نفرات اوّلی باشم که به این توفیق میرسم. خمپارهای آمد و ترکشش به سر حسین خورد و بیهوش افتاد. گفتم: حسین آقا! رسیدی به اون چیزی که میخواستی!»
کد خبر: ۵۸۰۱۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۷
قسمت نخست خاطرات شهید «حسین سماوی»
همرزم شهید «حسین سماوی» نقل میکند: «با خنده گفتم: اگه امشب به گشت رفتی، یک قدم به نیت من بردار و بگو: خدایا! یک قدم ثوابش برای محمدتقی نوشته بشه. او هم خندید و رفت.»
کد خبر: ۵۸۰۰۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۶
«عزیز سراسیمه خود را به او میرساند و میپرسد جواد آمده. آقاجان با بغض جواب میدهد بله آمده و اشک میریزد مادر با خونسردی میگوید حاجآقا چرا گریه میکنی؟ جواد به آرزوی خود رسید ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۸۰۰۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۶
«وقتی در میدان مین پایش روی مین رفته بود اولا با تیزهوشی متوجه این موضوع شده بود و ثانیا پا را عقب کشیده بود تا نوک پنجه پا و بامهارتی که داشت طوری خودش را به عقب پرت کرده بود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مصیب مرادیکشمرزی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۸۰۰۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۶
خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «دادشاه اسلامی جوزانی» میگوید: پسرم خیلی مهربان بود، در امور مذهبی فعال بود و اهمیت زیادی به انجام فرایض دینی میداد. تو یک سالی که در جبهه حضور داشت، دو بار مرخصی گرفت و آمد و برای بار سوم که به جبهه رفت به شهادت رسید. هر وقت خوابش را میبینم حالم را میپرسد و برایم هدیه میآورد.
کد خبر: ۵۸۰۰۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۶
کلیپ «رفتند تا بمانیم»/ قسمت سوم
همسر شهید «محمدکاظم شهروی» میگوید: «محمدکاظم بسیار با بچهها مهربان بود و خیلی بچه دوست بود. همیشه میگفت: من یه تیم فوتبال بچه میخوام.»
کد خبر: ۵۷۹۹۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۳
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
«تو دلی به وسعت دریا داشتی و سینهای مالامال از عطوفت و جوانمردی، دلی پر از امید و آرزو مثل کوه استوار گشتی و سینه سپر کردی و دشمن را سر جایش نشاندی ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۹۹۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۳
خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «حسین عالیزاده» میگوید: شهید اخلاقش خیلی خوب بود و مرتب قرآن میخواند. خیلی دانا و فهیم بود. هفده سالش بود که داوطلبانه به جبهه رفت. هر چقدر میخواستم منصرفش کنم قبول نمیکرد. به شهید گفتم؛ مادر هنوز اسمت برای سربازی در نیامده و سنت کم است ولی چهرهات مانند یک سرباز است.
کد خبر: ۵۷۹۹۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۳
مادر شهید «تقی جعفری» نقل میکند: «بهخاطر تظاهرات به مدرسه نرفت. معلمش از او پرسید: چرا مدرسه نمییای؟ گفت: شما نمره قبولی میخوای من هم میگیرم، الان وظیفهمون گوش دادن به حرف امامه.»
کد خبر: ۵۷۹۹۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۳
«آسمان، آبیتر» مجموعه کلیپهای مصاحبه با والدین شهدا، همسران، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این قسمت از «آسمان، آبیتر» گفتگو با جانباز سرافراز «عبدالعظیم آقایی پور»پرداخته است. این جانباز سرافراز بیان کرد: پیشرفت علمی در سایه امنیت حاصل می شود و برای همه عرصه ها باید احساس امنیت داشته باشیم تا به پیشرفت برسیم. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت میکند.
کد خبر: ۵۷۹۹۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۳
قسمت چهارم خاطرات شهید «مجید شحنه»
مادر شهید «مجید شحنه» نقل میکند: «گفتم: خدایا! هر کدوم از بچههای من که به جبهه رفتن اسیر نشن! مرگشون رو شهادت قرار بده؛ من طاقت اسیر شدن اونا رو ندارم! جنازه مجید آمد. خم شدم و او را بوسیدم. احساس کردم او هم مرا بوسید.»
کد خبر: ۵۷۹۹۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۳
خاطرات شهید «ناصر حسین عربستانی» به نقل از برادر شهید:
برادر شهید «ناصر حسین عربستانی» میگوید: ناصر به رشد جنبههای معنوی اهتمام میورزید. صدق و راستی در گفتار و رفتار و تنفر و بیزاری از کذب و دروغ و نهی کودکان و بزرگان از آن، علم او را به زیور عمل آراسته بود.
کد خبر: ۵۷۹۹۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۷
خاطره شهید «رضا کرم زمانی» به نقل از همرزمش؛
همرزم شهید «رضا کرم زمانی» می گوید: هنگامی که پیکر پاک شهید را جهت تشییع به سپاه شهرستان دلفان انتقال دادند مادر شهید بدون اینکه ذره ای ناراحت شوند درکمال شجاعت به مسئول معراج شهدا فرمود که مقداری از آستین پسرش را بالا بزند و پس از روی نشانی که در بدن فرزندش بود،گفت بله این شهید پسر بنده است.
کد خبر: ۵۷۹۸۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۹
خاطره شهید «حسینقلی آزادبخت» به نقل از همرزم شهید؛
همرزم شهید والامقام «حسینقلی آزادبخت» میگوید: ایشان یک اخلاق و اخلاص عجیبی داشت که همیشه با وضو بود و همیشه لبخند بر لبانش جاری بود. یک تسبیح داشت که اکثر اوقات ذکر حضرت زهرا (س) را زمزمه میکرد.
کد خبر: ۵۷۹۸۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۸
خاطرات شهید «میرزاعلی دریکوند» به نقل از همرزم شهید؛
همرزم شهید «میرزاعلی دریکوند» می گوید: شهید همیشه چهره ی خندانی داشت و پشت سیم خاردارهای دشمن هم با صدای بلند می خندید و بارها برای این کار با او دردسر داشتیم.
کد خبر: ۵۷۹۸۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۶
خاطرات شهید «سیفالدین ساتیاروند» به نقل از پسرعموی شهید؛
پسرعموی شهید «سیف الدین ساتیاروند» میگوید: شهید خیلی معتقد به احکام، با معرفت، با غیرت، خوش اخلاق و لبان همیشه خندان داشت، هر چه از این شهید بزرگوار بگویم کم گفتهام.
کد خبر: ۵۷۹۸۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۵
خاطره شهید «منصورعلی رستم پور» به نقل از همرزم شهید؛
همرزم شهید «منصورعلی رستم پور» در بیان خاطرات شهید می گوید: شهید همواره می گفت: "دوست دارم پاسدار باشم براي حراست از حريم مقدس اسلام و جمهوري اسلامي كه اكنون توسط متجاوزين بعثي مورد تهاجم واقع شده است".
کد خبر: ۵۷۹۸۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۴
برگی از خاطرات شهید «مهدی شالباف»؛
«پسرم سخاوتمند بود و گاهی هر چه پول در جیب داشت به کارگری که در خانه داشتیم اعطا میکرد. ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۹۸۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۲