خواهر شهید میگوید: شهید موقع آمدن به منزل توسط کوملهها دستگیر شدند و مورد شکنجه قرار گرفت، بعد از شکنجه دادن او را زیر برگهای درخت مخفی کردند و بعد از ۳ ماه جسد شهید توسط پارس سگ چوپانی که گلهاش را برای چرا به آن قسمت برده بود پیدا شد.
کد خبر: ۵۵۵۳۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۲
عسگری محسن پور برادر شهید میگوید: شهید به من دلداری داد و گفت؛ داداش زودتر فرم را امضا کن که اگر اجازه ندهی به چشم دیگرم لطمه میخورد. با یک چشم هم میتوانم به جبهه بروم.
کد خبر: ۵۵۵۳۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۱
مادر شهید میگوید: خانمش خواب نما شد و در خواب شهید به ایشان گفت: تو که میگویی چرا رفت و شهید شد، همان روز سرنوشت من این بود. تو دوست داشتی من در بستر بمیرم؛ سرنوشت من این بود که گلوله به گلویم بخورد.
کد خبر: ۵۵۵۳۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۱
قسمت دوم خاطرات شهید «علی نیکوئی»
دوست شهید «علی نیکوئی» نقل میکند: «چشم به چشمش دوختم. نور لامپهای حجله، زیبایی عکسش را چند برابر کرده بود. برگشتم علی را دیدم. اولش فکر کردم خیالاتی شدم، ولی مثل اینکه خودش بود. با لبخند گفت: هر وقت خواستی من رو ببینی بیا پاچنار، جلوی میدون ابوذر. سکوی پاچنار پاتوق دوستانه ما چند نفر بود. خواستم بپرسم: تو که شهید، شدی، چه جوری مییای؟»
کد خبر: ۵۵۵۰۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۹
قسمت نخست خاطرات شهید «علی نیکوئی»
همرزم شهید «علی نیکوئی» نقل میکند: «گفتم: چفیهات رو لازم داری؟ اشکالی نداره، بیا چفیه من رو بگیر. راضی نشد. اصرار کردم. با دلخوری گفت: واسه چی اصرار میکنی؟ اگه من شهید بشم، چفیهات خونی میشه، نمیتونم بهت پس بدم.»
کد خبر: ۵۵۵۰۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۸
یکی از دوستان خلبان «شهید اکبر بیگدلی» میگوید: گاهی اوقات میشد که او روزهای متوالی را در پرواز بسر میبرد و یکبار به مدت 17 روز در قارههای مختلف جهان پرواز میکرد.
کد خبر: ۵۵۴۱۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۷
برادر شهید «پرويز محمدی» میگوید: وی علاوه بر اخلاق و رفتار بسيار خوبش كه مورد تحسين همگان بود، علاقه زيادی به جمع آوری عكس شهدا داشت و وقتی خبر شهادت رزمندهای را میشنيد به هر طريقی عكس آن شهيد را پيدا میكرد و در آلبومش نگهداری میكرد. در سالگرد شهادت به معرفی این شهید والامقام میپردازیم.
کد خبر: ۵۵۳۷۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۰
خواهر شهید «علیاکبر لواف» نقل میکند: «روز آخر برای خداحافظی به خانهمان آمد. همه حرفم در این چند جمله خلاصه میشد: تازه یکی دو ماه بیشتر نیست اومدی، نمیشه بمونی و بعداً بری؟ قبول نکرد و گفت: هر کسی باید اندازه خودش به اسلام خدمت کنه.»
کد خبر: ۵۵۳۶۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۰
قسمت دوم خاطرات معلم شهید «اسماعیل جمال»
خواهر شهید «اسماعیل جمال» نقل میکند: «بعد از خواندن قرآن، تصمیم گرفتم از او بپرسم. مثل دفعههای قبل جواب داد: دلم نمیخواد برای این نامسلمونها کار کنم. گفتم: کارت رو از دست میدی. جواب داد: خواهر! به خاطر حقوق ناچیز و بیارزش، کار حرام نمیکنم.»
کد خبر: ۵۵۳۳۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۴
یاد و خاطر شهدای کارگر گرامی باد
مادر شهید «محمد اسدی» یکی از شهدای کارگر معزز استان زنجان میگوید: در خواب دیدم که محمد اشارهای به من میکند و آن لحظه متوجه شدم از شرایط سختی نجات پیدا کردم.
کد خبر: ۵۵۳۱۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۰
انتشار در آستانه روز معلم؛
شهید «رسمیه کارزانی» از شهدای کودک استان ایلام است که اسفندماه 1362 در بمباران هوایی به درجه رفیع شهادت نایل آمد. از همان کودکی آرزو داشت معلم شود و به بچه ها درس بدهد. این خاطره در آستانه گرامیداشت روز معلم منتشر می شود.
کد خبر: ۵۵۳۰۴۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۹
شهید «سید مهدی جوادی» از شهدای مین زدای استان ایلام است. وی مرداد ماه 1400 در حین پاکسازی به درجه رفیع شهادت نایل آمد. در ادامه تصاویری از این شهید والامقام منتشر میشود.
کد خبر: ۵۵۱۶۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵
قسمت دوم خاطرات شهید «سید محمود زرگر»
همسر شهید «سید محمود زرگر» نقل میکند: «خدمت امام رسیدیم. صیغه خوانده شد. وقتی بیرون آمدیم، دستها را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! شهادت رو نصیبم کن. مبهوت رفتارش بودم و خدا دعایش را اجابت کرد.»
کد خبر: ۵۵۰۶۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۱
«عقیله ملازاده» مادر شهید مدافع حرم «محمود رادمهر» میگوید: من و شوهرم، محمود و همه فرزندان را جز برای شهادت تربیت نکردیم.
کد خبر: ۵۵۰۴۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۱۸
خاطره؛
شهید «عبدالحسین چابک» از شهدای بسیجی استان ایلام است که اسفندماه ۱۳۶۲ در عملیات پیروزمندانه والفجر ۵ جبهه چنگوله به درجه رفیع شهادت نایل آمد. همکلاسی شهید در ذکر خاطرهای از وی میگوید: از کوچکی همبازی بودیم، بیشتر روزها با هم بودیم. سریع و فرز بود و همانند اسمش چابک، هیچگاه با اسم کوچک صدایش نمیکردیم. تا اینکه یک روز سرکلاس حاضر نشد و فهمیدم که بیخبر رفته جبهه و بعد از مدتی نامهای به دستم رسید. نامه را باز کردم نامه چابک بود، نوشته بود خط مقدم چنگولهام. ببخشید به تو نگفتم. بی خبر رفتم و من هرگز این نامه را که یک روز قبل از شهادت به دستم رسید فراموش نخواهم کرد. در ادامه این خاطره تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۹۵۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۱
قسمت سوم خاطرات شهید انقلاب «محمدعلی ایجی»
پسرعموی شهید «محمدعلی ایجی» نقل میکند: «عروسی محمد توی زمستان بود. آخر شب مهمانها میخواستند بروند که چراغ والور برگشت و در لحظهای شعلهور شد. محمد دوید طرف حیاط و منبع آب سرد را که نصفی از آبش مانده بود، روی دست آورد و برگرداند روی آتش. اسمش را گذاشته بودند: داماد پهلوان.»
کد خبر: ۵۴۸۷۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۹
پدر شهید «علی بایگانی » نقل میکند: «یک روز گفتم: پسرم! چرا تو خیابون اینقدر سرت رو پایین میگیری، اگه کسی از روبرو بیاد و آشنا باشه متوجهاش نمیشی. گفت: پدرجان! ممکنه یک نامحرم از روبرو بیاد، اون وقت چشمم به او میخوره.»
کد خبر: ۵۴۷۶۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۴
خواهر شهید «ابوالفضل ولایتی» نقل میکند: «دم دمای صبح خوابش برد. وقتی بیدار شد، آفتاب طلوع کرده بود. به من گفت: چرا منو برای نماز صبح بیدار نکردی؟ جواب دادم: دیدم تازه خوابیدی دلم نیومد بیدارت کنم. با ناراحتی گفت: با مریض شدن که نماز تعطیل نمیشه.»
کد خبر: ۵۴۷۲۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۷
مادر شهید «سیدصفی الدین صفوی» میگوید: یک روز آمد و گفت: «مادر من می خواهم به مشهد بروم شما هم می آیید؟» من هم که بی خبر، فکر کردم فقط برای زیارت میرود، قبول کردم و رفتیم.
کد خبر: ۵۴۷۱۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۵
شهید یوسف قربانی هیچ کس و کاری نداشت. وقتی که به مرخصی میآمد، اکثرا در پایگاه بسیج بود. گاهی هم بچهها او را به خانه خود دعوت می کردند. اما هرگز از خود ضعف و ناتوانی نشان نمیداد.
کد خبر: ۵۴۶۸۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۹