وصیتنامههای شهدا را مطالعه کنید
به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، شهید «سیروس پیروزی»، بیست و ششم اردیبهشت 1348، در شهرستان زاهدان متولد شد. پدرش غلام حیدر، کارمند بهداری بود و مادرش کبری نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. چهارم خرداد 1367، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در بهشت مصطفی زادگاهش واقع است.
بسم الله الرحمن الرحيم
وصیت نامۀ غواص شهید سیروس پیروزی
ای خدای بزرگ دست از جهان شسته ام و برای ملاقات تو به کربلای خوزستان آمدهام. از تو میخواهم که مرا با اصحاب حسین (ع) محشور کنی. آرزو دارم که بر خاک داغ خوزستان در خون خود بغلتم و به یاد عاشورای حسین (ع) خود را در قدم مقدمش بیفکنم و این عقده هزار و چهارصد ساله را که بر دلم فشار می آورد و همیشه با تو می گویم «یا لیتنی کنت معک» را برآورده کنم. خدایا تو را شکر می کنم، خدایا در غم و درد شخصی می سوزم تو آن چنان در دردها و غم های زجر دیدگان و محرومان و دل شکستگان غرقم کردی که دردها و غمهای شخصی را فراموش کردم.
تو مرا با زجر و شکنجه همه محرومین تاریخ و مظلومین تاریخ آشنا کردی. از این راه تو علی (ع) را، به من شناساندی. تو مرا با حسین (ع) آشنا کردی. تو دردها و غمهای زینب (س) را بر دلم گذاشتی. تو مرا با تاریخ آمیختی و من خود را در تاریخ فراموش کردم و با ازلیت و ابدیت یکی شدم و از این نعمت بزرگ تو را شکر می کنم.
خدایا خسته و دل شکستهام. مظلوم از ظلم تاریخ. پژمرده از جهل اجتماع. ناتوان در مقابل طوفان حوادث. ناتوان در مقابل افق مبهم و مجهول و تنها، بیکس و فقیر در کویر سوزان زندگی، محبوس در زندان آهنین حیات.
ای خدای بزرگ تو را شکر می کنم که راه شهادت را بر من گشودی، دریچهای پرافتخار از این دنیای خاکی به سوی آسمان ها باز کردی و لذت بخش ترین امید حیاتم را در اختیارم گذاشتی و به امید استخلاص، تحمل دردها و غمها و شکنجهها را میسر کردی. «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمّد و مماتی محمد و آل محمّد»
«ای خدای من آن کن که تو را شاید، نه آنچه مرا باید» و به فضل و کرم بر گنه کاری که در لجه گناه، از جهل و نادانی فرو رفتهام ترحم فرما. ای خدا تو در دار دنیا گناهانم را از تمام خلایق پنهان داشتی و من در آخرت به ستاریت از دنیا محتاج ترم و چون لطف کردی و گناهانم را بر هیچ بنده صالحی آشکار نکردی، روز قیامت هم مرا مفتضح و رسوا در حضور جميع خلایق مگردان.
خدایا با جان و دل از صمیم قلب و با زبان تمامی اعضاء و جوارحم، شهادت به یگانگی و وحدانیت تو می دهم و بهترین اسماء و صفات عالیه را برای تو دانسته و به نبوت و رسالت آخرین فرستاده تو یعنی حضرت محمد بن عبد الله (ص) گواهی می دهم.
خدایا تو را سپاس به تمامی نعمتهایی که به من عطا فرمودی، شکرگزاری کرده و از این که برای این بنده کوچک خود که همواره با عمل خویش خشم و غضب تو را بر می انگیختم منت نهادی و بالاترین و کامل ترین نعمت های خود یعنی شهادت در راهت را نصیبم کردی شکرگزاری می کنم.
ای آفریدگار من این نکته را باید بگویم که یا آنکه عمل من غضب تو را بر می انگیخت، ولی به ذات مقدست سوگند که هیچگاه جز به مهربانی از تو ندیدم و به همین جهت، مهربانی تو مرا در مقابل گناهم شرمنده می ساخت.
ای خدای مهربان می خواهم که با تو باشم، در همه حال و در همه جا و برای همین است که اینجا دم را به دم مولایم علی (ع) داده ام و هم صدا با او به تو عرض می کنم: «خدایا گیرم که من در آتش عذاب تو صبر کنم چگونه در آتش فراغ تو صبر کنم».
خدایا تو می دانی مقصود من از شهادت رسیدن به نام و نشان نبود، بلکه چون نزدیکترین راه رسیدن به تو بود این راه را انتخاب کردم. خدایا تو می دانی که هدفم از نوشتن وصیت نامه روشن کردن شمعی هر چند کم سو برای پویندگان این راه جهت ادامه دادن راه شهیدان است و الا از نوشتن همین چند خط خودداری می کردم.
خدایا به عنوان بالاترین آرزویم و خواسته ام از تو می خواهم که آنقدر گمنام باشم که نه از بدن گناهکار و ضعیفم و نه از نفس سرکشم، اثری باقی نماند. دوست دارم مانند مقربان درگاه تو مفقود باشم، ولی ای پدر و مادر گرامی اگر تقدیر الهی و مشیت خداوندی که همه ما باید تسلیم او باشیم، اگر این شد که جنازه مرا تحویل شما بدهند، عاجزانه می خواهم که غریبانه تشییع شود و مزارم را سنگ قبر نگذارید و قبرم را از بقیه قبرها پایین تر باشد و به هیچ وجه از من عکس چاپ نکنید و فقط در تکثیر وصیت نامه ام همت گمارید.
پدر و مادر عزیزم گرچه فرزند خوبی برای شما نبودم، ولی در عوض شما برایم خیلی خوب بوده اید و از شما بابت این که راه جبهه رفتن و جهاد را بر من نبستید و حتی در این راه کمکم می کردید، تشکر می کنم. پدر جان برایم گریه نکنید زیرا نه در غربت جان دادم و نه در مظلومیت و اگر خواستید گریه کنید برای مظلومیت حسین (ع) در کربلا گریه کنید.
و حال کلامی چند با امت حزب الله شهرستان زاهدان دارم
حقیقت امر این است که در مقابل ایثار شما که از جان و مال خود برای حفظ دین خدا مایه گذاشتید، چیزی ندارم که عرض کنم، زیرا آنان که رفتند راه را بر ما نشان دادند و رفتندآنان، گفتنی ها را گفتند. پس بزرگترین وصیت من به شما این است که وصیت نامه های شهدا را مطالعه کنید. زیرا به قول امام عزیزمان «این وصیت نامه ها است که انسان را می لرزاند و بیدار می کند» و این آخرین وصیت من به شما امت حزب الله است. دست از راه امام و انقلاب، برندارید. امام را دعا کنید و چند جمله به دوستانم می گویم: «که راه شهیدان را ادامه دهید و اسلحه های به زمین افتاده آنها را بردارید و تا آخرین نفس راهشان را ادامه دهید» و از آنهایی که می توانستند به جبهه بیایند و نیامده اند نمی خواهم که در تشییع جنازه ام شرکت کنند.
«اللهم طهر قلبي من النفاق و عملى من الريا و لسانى من الكذب و عينى من الخيانه».
«بارالها قلب مرا از نفاق پاک کن و عملم را از ریا مبرا ساز و زبانم را از دروغ دور دار و چشم را از خیانت محفوظ بدار».
ايها الناس بدانید که دنیا گذرگاهی بیش نیست و ما دیروز شاهد شهادت های برازنده ها، عبادی ها، بهمنی ها، فدایی ها، پتیره ها و مسافرها و شما امروز شاهد ما هستید. به ناچار می بایست از دنیا رفت، ولی چه زیباست مرگ کسی باعث پیروزی و از بین رفتن کفار ستمگر باشد.
پدر جان من راهم را شناختم و دنبالش رفتم و خوشحالم. من امروز که احساس می کنم دوباره جریان کربلا تکرار می شود و حسین زمان (خمینی روح الله) «هل من ناصر ینصرني» را فریاد می زند، آیا پدر جان می شود جواب فرزند پیامبر را نداد؟ جواب نداد؟ نه «من مردن را بهتر از زندگی با ذلت می دانم» و در جواب حسین زمان می گویم لبیک، لبیک.
و تو ای مادر جان به خود ببال و افتخار کن که همچو فرزندی را در راه خدا قربانی کردی و جامه نو بپوش و شادی کن، مادر جان می دانم که ناراحت هستی و جوانت را از دست دادی و زحمت کشیدی و من را به اینجا رساندی و خواستی از درختی که آبیاری کردی ثمره بخوری. مادر جان ناراحت مباش آن چنان باش که فردای قیامت افتخار هم نشینی با حضرت زهرا (س) را داشته باشی.
مادر جان هر چه خواستم خود را راضی کنم بین ازدواج و شهادت، شهادت را دیدم. این ازدواج زیباتر، پاکتر و بهتر است و جان دادن در راه خدا. «مادر جان برای من از عسل شیرین تر است».
پدر و مادر و برادر و خواهرم از شما طلب عفو دارم مرا ببخشید و از تمام دوستان و آشنایان و فامیل اگر حقی برگردن من دارند، ببخشند و برای آخرین بار می گویم مادر جان مرا ببخش.
«والسلام على من اتبع الهدى»