در هر مجلس و محفلی از جنگ و انقلاب سخن بگویید
به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، شهید «حاج قاسم میرحسینی»، دوم مرداد 1342، در روستای جزینک از توابع شهرستان زهک به دنیا آمد. پدرش مرادعلی، کشاورز بود و مادرش شهربانو نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1361 ازدواج کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. نوزدهم دی ماه 1365، با سمت معاون فرمانده لشکر 41 ثارالله در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. برادرش غلامحسن نیز به شهادت رسیده است.
بسم الله الرحمن الرحيم
والدین عزیزم ايدکم الله تعالى
بار خدایا به یگانگیات و اینکه شریک و همتایی برایت نیست و معبود واقعی هستی، شهادت میدهم. بار خدایا به پیامبر خاتمت حضرت محمد (ص) که فرستاده و رسول تو است و شهادت می دهم. و به اینکه حضرت علی (ع) پیشوا و امام اول شیعیان است و این که قیامت و محشر روز رستاخيز ( يوم الجزاء) حق است شهادت میدهم بارخدایا به این که نظام جمهوری اسلامی به رهبری امام عزیز حق است و جنگ عراق علیه ایران به ما تحمیل شده. امروز فرزندان برومند ملت ما ایثارگرانه از تمامیت ارضی، اسلامی، عقیدتی و مکتبی خود دفاع می کنند، شهادت میدهم.
شاید مشیت حضرت داور بر این باشد که توفیق شهادت پیدا کنم مع ذالک بد نیست این جملاتی که برگرفته از عقایدم می باشد بر روی کاغذ مکتوب کنم به هر حال به خداوند و فضل و رحمتش چشم طمع دوخته ام نه به بضاعت و توشه خویش، خدا گواه هست که توشه ای ندارم. مدتی در جنگ بودم که شاید بهار عمرم محسوب شود و در کنار وارستهترین فرزندان این امت قسمتی از عمرم را سپری کردم که نعمت بسیار بزرگی بود.
بسیجیانی که جز خدا نمیبینند و جز طریقت خدایی نمی پویند و آن خالصـانی کـه بـا تکیه بر حقیقت توحید و معاد و عقاید و اخلاق، اعمال و حالات خود را از آلودگیها شستهاند و جان و اعضاء و جوارح خویش را به نور واقعیت تزیین کردهاند آن کسانی که به نص كلام مولا علی (ع) دنیا را سه طلاقه کردهاند از پدر و مادرم معذرت می خواهم که نتوانستم فرزند لایق و شایستهای باشم و حق پدر فرزندی را ادا کنم، هرگز زحمات و مشقات شما را در مراحل مختلف زندگی فراموش نخواهم کرد. من در پیشگاه خداوند از شما تشکر و قدردانی می کنم.
پدر و مادرم تکلیف حسینی اقتضاء کرد که در جبهه حضور پیدا کنم. اگر چه از دست دادن جوان سخت است اما چون رضایت خدا بالاتر از هر چیزی است شما هم باید رضا باشید به رضای خدا. فرزندتان امانتی بیش نبود، خدا امانتش را از شما گرفت، خدا مرا بـه شما داد و حالا از شما گرفته است مع ذالک اندوه معنی پیدا نمی کند. من شرمندهام وقتی به سنی رسیدم که خود را یافتم در کنار شما نبودم. تا قسمتی از خدمات بی شمار و زحمات زیادی که در جهت رشد و پرورش من متحمل شده بودید ادا کنم. از شما تشکر و عذر خواهی کردن از زحمت ارزنده تان زبانم عاجز است و قلم قاصر. از شما می خواهم برایم دعا کنید خدا گناهانم را ببخشد. چون ما ادامه دهندگان راه امام حسین (ع) هستیم یزیدیان بر ما خرده گیری کردند و سپس قتل عاممان نمودند و همچون حیوانات درنده به ما حمله کردند، پیران و کودکانمان را کشتند. جوانان را تکه پاره و به زنان کهنسال و دختران خردسال تجاوز کردند، یتیمان را سر بریدند، خانهها را سوختند و با غارت، شهرها را به ویرانه تبدیل کردند، یا ابا عبدالله یاوران تو را دست بریدند، پا قطع کردند، سر جدا کردند، با مواد شیمیایی بدنشان را کباب کردند، چون از شما پدر و مادر مهربانم در کودکی آموختهام، وقتی داستان حماسه آفرینیهای کربلای حسین (ع) را برایم تعریف می کردید، تصمیم گرفتم با امام حسین (ع) بیعت کنم که: «یا ابا عبدالله أنّى سلم لمن سالمَكُم و حربٌ لِمَن حاربَكُم».
پدرم: الگوی تو حضرت ابراهیم(ع) است، ابراهیم (ع) خود فرزندش را به قربانگاه عشق برد، تو خود مرا به جبهه روانه کردی. صبر داشته باش که «خدا صابران را دوست دارد».
مادرم، الگوی تو حضرت هاجر است. حضرت هاجر خودش چشمان فرزندش را برای قربانی در راه خدا سرمه مالید و تو مرا از زیر قرآن برای رفتن به جبهه عبور دادی. الحق و به تمام معنی مادر بودی خداوند با کسانی است که در زندگی بردبار باشند و تو هاجروار مرا به جبهه روانه کردی.
از برادران عزیزم که همیشه مرا هادی و راهنما بودند تشکر می کنم و عذر می خواهم که با بی ادبی و بد اخلاقی با آنها حرف زدم و آنطور که شایسته مقام برادری بودم نتوانستم ادای تکلیف کنم. اگر توانستید برایم روزه بگیرید و نماز بخوانید به برادرانم توصیه می کنم در هر مجلس و محفلی از جنگ و انقلاب سخن بگویید. از مظلومیت ما در برابر ستمگران از رهبری و ولایت فقیه سخن بگویید یادتان نرود امام بود که ما را از اسفل السافلین به طرف اعلی علیین سوق داد.
از خواهران بسیار عزیز و زحمت کشیده ام نهایت سپاسگزاری و تشکر را دارم و امیدوارم مرا عفو کنند و زحمات خود را برایم حلال نمایند.
خواهرم، الگوی تو حضرت زینب (س) است. حضرت زینب (س) پیامبر کربلای خونین امام حسین (ع) بود، یادت باشد زینب (س) با یک عده یتیم، زن و کودک اسیر دشمن شد اما باز هدفش باز نماند و همچنان فریاد می زد خونسرد باشید که، مرا دشمن شاد مکنید، فرزندان شما باید انتقام شهداء را بگیرند، به فرزندانتان درس انتقام بیاموزید، از پدر و مادر و خواهرانم عاجزانه تمنا می کنم در مراسم عزاداریم شربت و شیرینی پخش کنند و غمگین نباشند، بر سر و صورت نزنند، جامه پاره نکنند از حضرت زینب (س) باید درس بگیرند، حضرت زینب (س) با آن همه مشکلات و آن همه جنازه ای که در روز عاشورا شاهد بود، ولی چنان صبور و متین بود که دشمنان را تکان می داد و دشمنان سرافکنده می شدند. شما خودتان می شنوید در سرتاسر دنیا به مظلومین و مستضعفین رحم نمی کنند و در همه جا مسلمین و محرومین را سر می برند، بنابراین خودتان را آماده کنید که اگر در نوار مرز سراغ آنها نروید خود سراغتان خواهند آمد.
از عموها و مونسین که با آنها رابطه داشته ام برایم طلب مغفرت کنید، اگر در حق هر کدامشان قصوری از جانب حقیر بوده است امیدوارم مرا عفو نمایند.
«سخنی با برادران عزیزم، هم رزم ها و همسنگران قدیمی مخصوصاً حاج قاسم سلیمانی»
شاید مصلحت و مشیت حضرت حق بر این باشد که توفیق شهادت پیدا کنم و در ایــن دار فانی همدیگر را وداع کنیم، لازم دیدم چند جمله ای بـه عنـوان درد و دل و ره آورد چندین ساله جنگ و درس هایی که حقیر گرفتم و بعضی ها را توفیق پیدا کردم بکار بندم و بعضی ها را دیر متوجه شدم یادآور شوم، اولاً، در جنگ هستید و هیچ برنامه ای از پیامدهای زندگی شما را در امر جنگ و برنامه ریزی های آن سست و کم مقاومت نکند. ثانياً، علـت عمده بریدن از جنگ فشار ناشی از آن را باید رد مسائل عقیدتی و روحی پیدا کرد نه در کمبودهای آموزشی، کادری و تجهیزاتی، برای مثال اگر به قیامت، معاد، محشر و روز رستاخيز معتقد باشیم و باور کنیم همه است و برحق هم است هرگز از مرگ فرار نمی کنیم و هرگز دل به دنیا نخواهیم بست و چون روح ملکوتی وی نسبت به باورهای حضرت حق رشد کافی نکرده است و فنای درگاه عبودیت حق نگردیده است و قدرت کافی در برابر فشارهای مادی را ندارد. همیشه دل زدگی، کدورت، نیش زبان، زخم زبان زدن و بعضاً بریدن از جنگ را فراهم می آورد.
ثالثاً، هیچ چیزی را به دل راه ندهید به حدی که اله شود و جای اله اصلی را بگیرد که حضرت حق سریعاً از آن دل، رخت بر می بندد. رابعاً، راحتی های جنگ را سر هم دیگر تقسیم کنید و مشکلات و سختی ها را نیز چنین کنید. خامساً، رده های پایین همیشه قوت قلب رده های بالا باشند و بالایی ها پدر و برادر بزرگ پایین ها.
سادسا، در پیشگاه خداوند شهادت می دهم، بسیجی ها اسوه ها و سمبل رزمندگان زمان انبیاء و اولیاء هستند و نباید با بودن چند نفر غیر بسیجی در لباس مقدس آنان همه را با یک چشم دید. سابعاً، امت حزب الله خانواده های معظم شهدا، مفقودالاثرها، اسرا و جانبازان و سایر اقشار که ذی حق انقلاب اسلامی می باشند به حق همراه امام و مقاوم با امام حرکت کردند و باید برادران جنگ به عنوان پیشتازان این حرکت گرمی و نشاط و حرارت و سرعت بیشتر از بقیه داشته باشید.
ثامناً، من حقی بر گردن هیچ یک از شما ندارم و انتظار دارم مرا عفو کنید و از سایر برادران آشنا برایم حلالیت و عفو طلب کنید و من اگر حقی داشته باشم همه را می بخشم.
در پایان صحبتم سخنی با مسئولین رده بالاتر از لشکر مخصوصاً برادر شمخانی دارم که بنا به صحبت حضرت امام منتظر نباشید تا قدرت بگیرید بلکه حرکت کنید تا قدرت بگیرید، انتظار می رود با توجه به نیاز استان سیستان و بلوچستان و ارزش استراتژیکی آن با بودن کادر موجود در لشکر سرمایه گذاری و حتی الامکان برای استان ترتیبی اتخاذ گردد تا نیروهای اعزامی از آنجا در قالب یگان مستقل ولی تحت امر ثار الله یا هر یگانی صلاح دیدید در جنگ خدمت کند و در راستای ارتش بیست میلیونی گامی بلندتر برداشته شود.
بسم الله الرحمن الرحيم
همسرم شرمنده ام که با سیاه کردن کاغذی سفید قلب صاف و پاکت را تسلّی می دهم. شاید لحظه موعود فرا رسد و از همدیگر در این دنیا جدا شویم. لازم است مواردی را که ذیلاً ذکر می کنم خوب به خاطر بسپاری.
تا زنده بودم نتوانستم حقوقی را که بر گردنم داشتی آن طور که شایسته است اداء کنم. و همچون سایرین زندگی عادی و معمولی پر از عاطفه را در کنار هم سپری کنیم و شاید هم این نوع زندگی میراث انبیاء الهی و اولیاء عظام و کرام باشد که برایمان ارث مانده است، مع ذلک میراث گرانبهایی است که باید قدر آن را دانست.
همسرم، اینک سفر نهایی پیش است همچون گذشته تو را به خدای متعال می سپارم زیرا او بهترین نگه دارنده و پاسدار واقعی است. همسرم در امورات بر خدا توکل کن از تنهایی های دنیایی به او پناه برده در ناامیدی ها از خداوند امید جوی، در مصایب و بلاها و مشکلات زندگی که گردش معمول دنیاست از صبر توشه گیر و در طریقت حضرت حق تلاشی مستمر، نمازهای پنج گانه را اول وقت بخوان و دقت و مراقبت همیشگی داشته باش به احکام خوب عمل کن همیشه وقت به یاد معبود اصلی باش همیشه منتظر باش دست عنایت غیبی خداوند بر تو سایه افکن شود. دنیای فانی به هیچ کس وفایی نداشته است و نهایت کمال و غایت بلندی آن فناست. فنا در خدا و رسیدن به لقای پروردگار.
مرگ همه را در کام خود می بلعد و چون مرگ حتمی است معقول است مرگ، مرگ حسینی باشد. و زندگی در جهان هستی زمینه ساز زندگی و حیات اخروی باشد و بهتر است با مرگ شرافتمندانه در پیشگاه انبیاء و اولیاء و شهدا سرافکنده و خجل نباشیم، همسرم وقتی خبر شهادتم را به تو دادند استوار و ثابت قدم و زینب گونه شو و همچون او به دور از جزع و فزع پیام رسان خون شهیدان باش شاید بعد از شهادتم احساس تنهایی و آوارگی کنی و دنیا را بر خود تیره و تار تجسم کنی در آن موقع لازم است بیشتر نماز بخوانی و اوقات فراغت را با قرآن و خود را با کارهای خانه مشغول کنـی در رفت و آمدهای زندگی و حفظ صله رحم مواظب باشی به دینت لطمه و آسیب نرسد بلکـه بـر ایمانت افزوده گردد و بدان کسانی که از صابران جمهوری اسلامی و گردانندگان واقعی آن انتقاد کنند با هر لحن و زبانی که باشد مطمئن باش که اینان دشمن واقعی و خطرناک اسلام و انقلاب اسلامی و رهبری و امام عزیز می باشند و با اینکه ممکن است دوست کم عقل و ناآگاه باشد در هر دو صورت از آنها بر حذر باش و در دین و عاقبت زندگی خود خوف داشته باش.
همسرم، وصیت می کنم اگر فرزندم پسر بود اسمش را حسین بگذاری زیرا مسئولیت حسین دارد و باید بار حسینیان را بر دوش کشد، حسین وار زندگی کند، و حسین وار بمیرد و اگر دختر بود اسمش را زینب بگذارید و به او بگویید که مسئولیت زینبی دارد.
باید زینب وار زندگی کند، زینب گونه فریاد بزند و زینب گونه بمیرد. و از حضرت زينب (س) و مظلومیت شهدا کربلای حسین (ع) و ایران برایش لالایی بگو، برایش بگو حضرت زینب (س) خود شهدای کربلا را دفن می کرد. یتیمان و کودکان و زنان را خود سرپرست بود و خود شعار پیروزی خون بر شمشیر را فریاد زد و بگو پیامبر کربلای خونین و عاشورای سرخ گون امام حسین (ع) حضرت زینب (س) بود که بعد از شهادت شهدای کربلای امام حسین (ع) بنای کاخ های ظلم و جور یزیدیان را فرو ریخت.