مادر بزرگوارم، به دامن پاکت ببال که توانستی چنین فرزندی بپرورانی
به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، شهید مصدق سالاری، سوم اردیبهشت 1341، در شهرستان زابل به دنیا آمد. پدرش علی، کشاورز بود و مادرش قمر نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. ششم آبان 1362، در مریوان توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای روستای ارباب تابعه شهرستان زادگاهش واقع است.
بسم الله الرحمن الرحيم
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةٌ فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»
«ای کسانی که ایمان آورده اید، هرگاه با فوجی از دشمن مقابل شدید با آنها پایداری کنید و خدا را پیوسته یاد آرید، باشد که پیروزمند و فاتح گردید».
اینک که این سطور را می نویسم، انتظارم برای فرا رسیدن چنین لحظه ای که مدت ها از صمیم قلب آرزوی آن را داشتم، فرا رسیده است و اکنون که لطف خداوند شاملم شده که من گنه کار و روسیاه بی ارزش، در این راه مقدس و پاک که تنها خاصان خدا را اجازه قدم زدن در آن است که کفران نعمت نکرده و این اجازه مقدس را پاس دارم. و تا آخرین قطره خون این راه را ادامه دهم و امانتی را که پس از برداشتن اولین قدم بردرش نهاده شده به سرمنزل مقصود برسانم و برای آن که در نیمه راه از سنگینی بار زانوانم خم نگردد از لحظه ورود در این راه پیوسته دعایم این بوده است: «ربَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ». که هرچه دارم و داریم از اوست و اگر لحظه ای لطف او از من برداشته شود، به اسفل السافلین سقوط خواهیم کرد و اگر لطف خدا همچنان به این عاصی تداوم داشت و خدا خریدار جانم شد، شهید می شوم و خونم بر روی خون دیگر شهدای این طریق خواهد ریخت، چرا که برای باز شدن راه کربلا باید سیل خون راه بیفتد و راه را باز کند، تا یاران خدا و مشتاقان حسین (ع) از این راه گذشته و جان های خود را از بوی قبرش سرشار نمایند. اگر در این راه شهید شوم مادر و برادرانم گردن های خود را بالا بگیرید که شما هم توانسته اید به خروشان تر شدن این سیل کمک کنید.
ای مادر بزرگوارم اگر شهید شدم، مادر بهتر از عمرم، به دامن پاکت ببال که توانستی چنین فرزندی بپرورانی که در صورت مقبول شدن هم نشین صالحان و خاصان خدا گردد. برادرانم را چنان بپرور که اجازه چسبیدن به گوشه ای از پیراهن اهل بیت(ع) را یافته و دنباله رو امام حسین (ع) گردند.
اما شما مادر گران قدرم اگر با بدن شهید و دست و پای قطع شده ام مواجه شدی، بدان که از شهید مظلوم آیت الله بهشتی که بدنش و دست و پایش را قطع کردند، در نزد خدا عزیزتر نبودم. اگر با بدن سوخته ام مواجه شدی، آگاه باش که در نزد خدا از شهید رجایی که بدنش خاکستر شده بهتر و عزیزتر نبوده ام. اگر جنازه ام پیدا نشد، بدانید که امانت داری شما نزد خدا بیشتر مقبول شده است.
اما مادر و خواهران اگر در شهادتم خدای نکرده چادری گریان داشتید، همان طور که در شب دامادیم می بایست باشید، دل خندان داشته باشید. از کلیه آدم هایی که حقی بر گردنم دارند، حلالیت می طلبم، به خصوص سلطان صوفی. در خاتمه یادآور می شوم، مادر گرانقدرم حلالم کنید. مادر اگر شما خوشبختی مرا می خواستید، بدانید که در این راه خوشبخت شدم.
«انا لله و انا الیه راجعون» . در کنار تربت شهید «زاهدای» دفن نمایید مرا.