آخرین خاطره از شهید «دادخدا صیادی اربابی»
به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، شهید «دادخدا صیادی اربابی» یکم مهرماه 1339 یکی از روستاهای زابل متولد شد، با به اتمام رساندن مقطع راهنمایی به استخدام نیروی انتظامی درآمد، در مناطق مختلفی خدمت کرد، 1363 ازدواج نمود و صاحب سه فرزند شد، سرانجام هشتم فروردین 1369 در حین انجام ماموریت در کمین اشرار افتاد و به فیض شهادت نایل آمد و در گلزار شهدای رسول اکرم (صلی الله وآله وسلم) نیمروز آرام گرفت.
همسر شهید «دادخدا صیادی اربابی»:
شهید «دادخدا صیادی اربابی» درتمام دوران خدمت خود در مناطق عملیاتی و حساس سپری نمود، چند سال ابتدایی خدمتش را در سراوان و قبل از شهداتش به زاهدان منتقل شد، در زمان شهادت در پاسگاه نصرت آباد در حال خدمت بود.
تمام دوران خدمت همسرم پر از خاطره بود، هر چند مدتی با مخلان امنیت و قاچاقچیان درگیر بود و برای ایجاد امنیت و آرامش تلاش فراوانی نمود.
عاشق امام حسین (علیه السلام) بود، همیشه در عزاداری و زیارت عاشورا شرکت میکرد، امام حسین را نه تنها به عنوان امام خود بلکه الگویی برای آزادگی و جوانمردی میدانست. خدا را شکر میکنم که ما را از پیروان امام حسین (علیه السلام) قرار داد و در خانوادهای محب اهل بیت عصمت و طهارت پرورش یافتیم.
از بهترین خاطراتی که از همسرم در ذهن دارم این است که نوروز با توجه به حضور مسافران و لزوم تامین امنیت در این ایام معمولا آماده باش بود «دادخدا » با این که مرخصی زیادی طلبکار بود فقط تقاضای پنج روز مرخصی نمود.
از نصرت آباد به زابل آمدیم و به دیدار والدین و دوستان و آشنایان رفتیم، روز آخر مرخصی به همراه خانواده و همه فامیل خداخافظی کردیم و به نصرت آباد بازگشتیم. در این مدت که ما به مسافرت رفته بودیم در منطقه درگیری رخ داد و یکی از همکارانش به فیض شهادت نائل آمد.
پس از بازگشت «دادخدا »به محل خدمتش و مطلع شدن از این ماجرا به همراه یکی از همکاران داوطلب شد تا برای شناسایی اشرار به ماموریت برود، پس از گذراندن دو روز در کوهستان به منزل بازگشت.
شب بعد در منزل بودیم که یکی از برادران درب منزل آمد و گفت: فردا صبح ساعت 6 به ماموریت میرویم شما اگر مایل بودید با ما همراه شو زیرا به منطقه آشنایی بیشتری داری.
آن شب مصادف بود با شب اول ماه مبارک رمضان با وجود خستگی حاصل از ماموریت دشوار، شهید با این درخواست موافقت و اعلام آمادگی کرد.من که شاهد این ماجرا بودم با رفتن «دادخدا »مخالفت بودم ولی چیزی به زبان نیاوردم.
هنگام سحر بیدار شدم و برای شهید سحری آماده کردم تا به ماموریت برود.شهید پس از خواندن نماز نگاهی به فرزندان کرد و از من خواست تا بیشتر از قبل مراقب آنها باشم سپس به همراه همکارانش به ماموریت رفت، اشرار در مسیر عمور آنها کمین زدند و در طی این درگیری شهید «دادخدا صیادی اربابی» به فیض شهادت نایل آمد.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
انتهای پیام/