معرفی شهدای عملیات تروریستی تاسوکی
به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، 25 اسفندماه سالروز حادثه عملیاتی تروریستی محور زابل- زاهدان(تاسوکی) است که با هدف آزادی چند تن از زندانیان گروهک جند الشیطان به سرکردگی عبدالمالک رقم خورد.
در این اقدام تروریستی، گروهک ریگی در ساعت 20 در محور مواصلاتی زاهدان به زابل با مسدود کردن منطقه تاسوکی و ایجاد ایست و بازرسی و همچنین متوقف کردن خودروهای عبوری و پیاده کردن سرنشینان بی گناه آن ها، 22 نفر از مردم رهگذر را به شهادت رسانده و 6 نفر را مجروح و هفت نفر دیگر را به گروگان بردند و با به آتش کشیدن و وارد کردن خسارت به 9 دستگاه خودرو به کشور پاکستان متواری شدند.
در این حادثه دلخراش پنج تن از شهدا کمتر از 20 سال سن، 12 نفر کمتر از 4 سال و 5 تن دیگر بالای چهل سال سن داشتند که در بین آنها باقر قنوت با 54 سال مسنترین شهید و جابر قویدل با 15 سال سن کوچکترین شهید حادثه تاسوکی شدند.
شهید «باقر فتوت»
شهید «باقر فتوت» سال ۱۳۳۰ در یکی از روستاهای زابل در خانوادهای صبور و متدین به دنیا آمد. در ۸ سالگی پدرش را که در شمار محبان اهل بیت عصمت و طهارت بود از دست داد. مراحل مختلف تحصیلی را تا مقطع دیپلم در زابل به پایان برد. سپس عازم خدمت مقدس سربازی گردید. دوران سربازی را نیز در دو شهر (زابل و تایباد) به پایان رساند.
پس از چندی به استخدام شهرداری مشهد در آمد. در سال ۱۳۵۹ ازدواج نمود که ثمره آن سه فرزند پسر میباشد.
فردی پرتلاش، صبور و عاطفی بود. به صله ارحام و رابطه با اقوام اهمیت زیادی میداد. همواره به یاد خدا بود و دلدادگی به اهل بیت عصمت و طهارت و جوانمردی از ویژگیهای بارز او به شمار میرفت.
او که تربیت یافته فرهنگ اسلام انقلابی بود، سرانجام در شامگاه غمبار ۲۵ اسفند ماه ۱۳۸۴ درفاجعه دردناک کربلای تاسوکی در مسیرجاده زابل - زاهدان چون دیگر شهیدان عاشورایی توفیق شهادت یافت و روح شیداییاش به ملکوت پرکشید.
شهید «جابر قویدل»
شهید«جابر قويدل» دوم آذر1369 در خانواده ای مستضعف به دنیا آمد. خیلی زود پدر و کادرش را از دست داد و چند سالی بیشتر نتوانست درس بخواند و بخاطر تامین معاش خواهر و برادر کوچکش مجبور شد ترک تحصیل کند. دستمزد ناچیز کارگری اش، فقط صرف خورد و خوارکی مختصر و کفش و لباسی معمولی برای خواهر و برادرش میشد. روزهای آخر سال ۱۳۸۴ بود و او که تمام دستمزدش را جمع کرده بود تا خرج لباس عید خواهر و برادرش کند، در مسیر زاهدان به زابل گرفتار کمین ناجوانمردانه تروریست های جندالشیطان شد و به شهادت رسید.
شهید «جواد روحالله طیبی»
شهید«جواد روحالله طیبی» فروردین ماه سال ۱۳۳۷ در یکی از روستاهای شهرستان دماوند دیده به جهان گشود. فضای خانه سرشار از عطر ایمان و محبت اهل بیت بود. جواد در دوران کودکی روزهای تلخی را تجربه میکرد. پدر خانواده بیمار و ناتوان بود، اما مادر فداکار و متدین هم پدری میکرد و هم مادری. به علت فشار زندگی خانواده زادگاه خود را ترک کرد و برای کار عازم تهران شد.
مادر عهدهدار هزینه بیماری پدر و سه فرزند دیگر گردید. جواد آرام آرام قامت راست میکرد و بیشتر با رنج فقر و محرومیت آشنا میشد تا آن که به سربازی فرا خوانده شد، اما در نیمه راه، پادگان را به فرمان مقتدایش حضرت امام رها کرد.
او که تلاش و سخت کوشی و خستگی ناپذیری مادر را ملاحظه و تجربه کرده بود، جهت کار و زندگی شرافتمندانه عازم گرگان گردید.
پس از آن ازدواج کرد که ثمره آن دو فرزند دختر است. به منظور دیدار دوستان و بعضی امور شخصی به زاهدان مسافرت میکند که در این عملیات تروریستی به شهادت رسید.
شهید «حسین صیادی»
شهید «حسین صیادی» در سال ۱۳۳۲ در روستای خراشادی بخش شیب آب سیستان، در کلبهای محقر و ساده زاده شد که به سنت دیرینه مردم سیستان در نامگذاری فرزندان ذکور «حسین» نامیده شد. زیرا حسین در خانواده های سیستانی مظهر آزادگی و تبلور تابناک شرف و شهادت است.
زندگیاش به موازات تحصیل در شهر زابل و کار مداوم، رنگ اعتقادی داشت. از کودکی دریافته بود که در پرتو اراده و کوشش، شبهای بی چراغ روستا را به صبح امیدواری پیوند دهد و اعتقاد و عشق به اهل بیت علوی را به سلاحی برای مبارزه با ناملایمات زندگی تبدیل کند. بهرهوری از چنین روحیهای موجب شد تا در برابر مشکلات قد برافرازد و پای اراده در راه دشواریها نهد. او فردی معتقد و متعهد به مبانی اخلاق بود و در بین نزدیکان و همکارانش در شرکت نفت به خوشنامی و توجه به ارزشهای اسلامی اشتهار داشت. در اوایل انقلاب با حضور در تظاهرات و راهپیمایی، عشق و شیداییاش را به نظام و معمار بزرگ انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) و برائت از طاغوت نشان داد بعد از پیروزی انقلاب نیز لباس سبز فام بسیجی به تن کرد و در کسوت یک بسیجی مبارز حمایت را در اقتدار و حاکمیت اسلام، سرلوحه امور قرارداد. او مردم را به پشتیبانی از اهداف و شعائر انقلاب اسلامی که عالیترین ره آورد شهیدان والا مقام است دعوت می نمود و سرانجام خود نیز دعوت خدای شهیدان را به سوی ملکوت شهادت با آغوش باز پذیرفت.
شهید «حمید کیخازاده»
شهید «حمید کیخازاده»، ۱۳ بهمن ۱۳۶۷ در خانوادهای دلباخته ولایت و مذهب در زاهدان متولد شد. دوران ابتدایی را در دبستان شهید صدوقی و امام جواد(علیهالسلام) گذراند. در مدرسه راهنمایی شهید رجائی، برگ و بار نوجوانی گرفت و سپس در دبیرستان شهید باهنر زاهدان به تحصیل پرداخت و از اعضای فعال بسیج دبیرستان شد. سومین فرزند کانون گرم و مهرورز خانوادهاش بود. بسیار با نشاط و شاداب. فضای خانواده، او را نیز خون گرم و مهربان و عاشق اهل بیت بار آورده بود. ایام محرم، عاشورایی میشد. دلش را در هیأت شیفتگان جا میگذاشت و به عشق مولایش حسین بن علی(علیهالسلام) به عزاداری و سینه زنی میپرداخت.
روز چهاردهم اسفند به مشاور تربیتی دبیرستان گفته بود: برایم دعا کنید تا شهید شوم و مشاور مدرسه با مهربانی پاسخ داده بود: حمید جان فعلاً درهای شهادت بسته است. اما حمید که گویی در خلوت زیبایش به حقیقت شهادت رسیده بود با شناخت، از دبیرش خواسته بود تا حرفهایش را شوخی نپندارد. و بعد ادامه داده بود: به همین زودی برآورده شدن خواسته ام به شما ثابت می شود.
هنوز بیش از ده روز از این ماجرا نگذشته بود که در آخرین سفرش به سیستان، خودروی حامل او و دایی و همسر داییاش توسط ایادی جهل و شرارت متوقف میشود.
اشرار با رؤیت کارت شناسایی سپاه پاسداران، دایی وی را به اسارت می برند و حمید را به جرم داشتن کارت بسیج دانش آموزی به شهادت می رسانند.
شهید «صادق کیخا»
شهید «صادق کیخا» شهریور ماه سال ۱۳۶۱ مصادف با سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) در زاهدان پابه عرصه وجود نهاد. خانه پدر، سرشار از عطر دعا و صلوات بود و شادی در دلهای خانواده موج میزد. عشق و علاقه فراوان والدین به خاندان عصمت و طهارت موجب شد تا نام «صادق» را برای او انتخاب نمایند.
صادق آرام آرام تحت تربیت پدری مهربان و دل سوز و مادری از اهالی فرهنگ قد کشید. سپس راهی دبستان شد و دوران ابتدایی و راهنمایی را در زاهدان به پایان رساند. هنوز هفده ساله نشده بود که پدر چهره در نقاب خاک کشید و مسؤولیت صادق دو چندان شد.
دو سال پس وفات پدر، مادر نیز به دیار باقی شتافت و صادق برای همیشه از نعمت وجود مادر هم محروم گشت. او به ناچار سرپرستی برادر و خواهرش را به عهده گرفت. فشار زندگی و کسب در آمد و معیشت، صادق را مجبور کرد از ادامه تحصیل صرف نظر نماید. در سال ۱۳۸۴ عقد زناشویی بست و بر آن بود که پس از ایام محرم و صفر جشن عروسی اش را برگزار کند که در حادثه دلخراش تاسوکی مورد به خیل شهیدان پیوست.
شهید «علیرضا قیصری»
شهید«علیرضا قیصری»20 اسفند ماه سال ۱۳۵۴ در گنبد کاووس فرزندی به دنیا آمد که نام علیرضا بر او نهاده شد. خانوادهاش که اصالتا سیستانی بودند، دیری نگذشت که اشتیاق بازگشت به سیستان در دلشان تپیدن گرفت و علیرضا که دومین فرزند خانواده بود به دشتهای باز و هیرمند سرافراز و کوه خواجه و هامون سیستان، سلام گفت و تحصیلات ابتدایی را در دبستان امام جعفر صادق (ع) زابل آغاز کرد.
با همه کودکیاش، رفتاری بزرگ منشانه داشت. مهربان بود و زلال و خــوش خلق. درس خوان بود و با ادب و چنان رفتار شایستهای از خود بروز میداد که توجه آشنایان و خانواده را بر میانگیخت. با این ویژگیها دوران دبستان را با موفقیت پشت سر نهاد و آن گاه در مدرسه راهنمایی شهید طالقانی و سپس در هنرستان خاتم الانبیاء(علیهالسلام) زابل به تحصیل پرداخت. در نوجوانی شیفته مبانی اعتقادی و نهادهای انقلابی گردید. از این رو تلاش کرد دوران مقدس سربازی را به هر نحو ممکن در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بگذراند.
پس از پایان سربازی در سال ۱۳۷۸ به استخدام اداره کل پست استان سیستان و بلوچستان درآمد و در سمت متصدی خدمات خودرویی پست، بخشی از وظیفه خود را با ارائه خدمات مناسب و احساس مسؤولیت پذیری، به مردم ادا کرد.در سال ۱۳۷۹ ازدواج کرد.
سرانجام به دست تروریستها به شهادت رسید و همسر و فرزندانش برای همیشه چشم انتظار دیدنش ماندند.
شهید «عیسی کوهستانی»
شهید «عیسی کوهستانی» ۱۳۳۶ در خانوادهای نجیب و متدین در روستای خراشادی بخش شیب آب شهرستان زابل به دنیا آمد. پدرش «غلامعلی» مردی مؤمن و محب اهل بیت عصمت و طهارت(علیهالسلام) بود. آرام آرام در سایه تربیت اسلامی و انقلابی قد میکشید و با شروع زمزمههای انقلاب، جوانی حدوداً بیست ساله بود.
در بحبوحه انقلاب اسلامی در تظاهرات ضد طاغوت به صورت فعال شرکت میکرد و پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی همواره در بسیج محل فعالیتهای چشمگیری داشت.
در دوران دفاع مقدس راهی میادین عشق و ایثار شد تا از شرف و عزت مردم ایران سربلند درجبهه های حق علیه باطل دفاع کند.
به عنوان کارمندی متدین و بسیجی فعال، در بیشتر برنامههای فرهنگی دانشگاه حضوری فعال داشت. بسیار با وقار بود و نسبت به اسلام، انقلاب و آرمانهای مقدس حضرت امام عشق میورزید. شرکت مستمر در نماز جمعه و حضورش در صحنههای دفاع از انقلاب نشانگر کمال شخصیت و اصالت خانوادگی او بود. سرانجام در هنگام عزیمت به زاهدان به خیل شهیدان پیوست.
شهید «غلامرضا سرگلزایی»
شهید «غلامرضا سرگلزایی» تقریباً هم زمان با پیروزی انقلاب در خانوادهای مؤمن و متعهد و محب اهل بیت در زاهدان دیده به جهان گشود و پابه پای انقلاب بالید. علاقه فراوان خانواده به حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع) موجب شد تا نام نوزاد را غلامرضا بگذارند. غلامرضا دوران ابتدایی و راهنمایی را با نمرات عالی به پایان رساند. به ورزش علاقمند بود و در رشتههای مختلف ورزشی به ویژه فوتبال و کشتی فعالیت میکرد تا جایی که در رشته کشتی صاحب عنوان شد و در مسابقات منطقهای و استانی چندین مدال نقره و برنز به گردن آویخت.
او پس از اتمام دوران متوسطه در کنکور سراسری دانشگاهها شرکت نمود. ذوق، علاقه و استعداد خدادادی او موجب شد در رشته اقتصاد صنعتی دانشگاه سیستان و بلوچستان در دانشکده اقتصاد و مدیریت پذیرفته شود و دوران تحصیل را با موفقیت به پایان رساند. خدمت سربازی را در فرمانداری زاهدان سپری نمود و پس از آن به مدت یک سال در بنیاد مسکن شهرستان زاهدان مشغول به خدمت شد تا این که سرانجام به استخدام سازمان برنامه و بودجه استان در آمد.
«غلامرضا» که با تربیت علوی قد کشید، سرانجام در فاجعه اسف بار بیست و پنجم اسفند سال ۱۳۸۴ تاسوکی به دست اشرار مسلح و ایادی استکبار به شهادت رسید.
شهید «مجتبی کیخایی»
شهید «مجتبی کیخایی» 26 اسفند ۱۳۶۸ در شهر زابل فرزندی پا به عرصه وجود گذارد که پدر، او را مجتبی نام نهاد. مجتبی چون دیگر همسالان در هفت سالگی به مدرسه رفت و در دبستان و مدرسه راهنمایی پاسدار شهرستان زابل به تحصیل پرداخت. از سنین کودکی تمام ماه رمضان را به روزه و دعا و ذکر فضیـلتهای این ماه انسان ساز میگذراند. او با وجود این که چهارمین فرزند خانواده بود اما خرید خانه و مددرسانی به پدر و مادر و حتی آشنایان و همسایگان دور و نزدیک برشانههای نازک این ادب آموخته مکتب حسینی بود. آن گاه تا مقطع دوم دبیرستان در هنرستان کشاورزی شهید «ارباب رشید» زابل مشغول به درس بود که به شهادت رسید.
شهید «محبعلی یوسفی»
شهید «محبعلی یوسفی» یکم مرداد ۱۳۴۷ در خانوادهای مذهبی و سخت کوش در سیستان به دنیا آمد. پس از پشت سرنهادن دوران دبستان تا پایان تحصیلات در راستای فراگیری علم و دانش توأم با کمال همت گماشت. هنوز به دنیای جوانی راه نیافته بود که پدر را دست داد. از آن پس بار مسؤولیت خانواده را با کمک مادر به دوش گرفت. او با زحمت و رنج فراوان که جلوههای کمالیابی انسانهای خودساخته است تحصیلات را به پایان رساند اما جانبداری او از انقلاب و ولایت و رهبری هرگز به پایان نرسید.
در دوران دفاع مقدس، بینام و بیریا به جبهههای عاشقی شتافت، و در این راه به مقام جانبازی نائل آمد. او دوران سربازی را در سپاه پاسداران زابل گذراند.
۱۳۷۶ ازدواج نمود که ثمره این ازدواج مقدس دو پسر به نامهای علی و امیر عباس است. وی به سبب لمس مشکلات و تجربیات متنوع به پختگی و کمال رسید و در هر جایگاه خدمتی که قرار میگرفت شایستگی و لیاقت خود را بروز میداد. در مقام مدیریت حراست شرکت آب و فاضلاب استان سیستان و بلوچستان خوش درخشید و در برابر کسانی که به نوعی به بیراهه میرفتند مصداق چراغ هدایت و نماد محبت و اندرز بود.
به انقلاب اسلامی و نظام مقدس توجه خاص داشت و ارادت خالصانه و عمیق و آشکار وی به مقام رهبری مثال زدنی بود. به خاندان عصمت و طهارت عشق میورزید. نام حسین بن علی (ع) بیقراری مضاعف به او میبخشید و ذکر علی (ع) سیلاب اشکهایش را جاری میساخت. در ماههای محرم و رمضان دل و جانش را به مهمانی سفره علی و آل الله فرا میخواند و همه وجود و داراییاش را در راه ائمه معصومین (ع) در طبق اخلاص مینهاد. شرکت در بسیج، حضور در جبهههای حق علیه باطل و مسؤولیتهای متعدد حراستی و اجرایی نمود و بارها مورد تشویق و تقدیر قرارگرفت. سرانجام در این حادثه تروریستی به شهادت رسید.
شهید «محسن ذوالفقاری»
شهید «محسن ذوالفقاری» در نوروز سال ۱۳۶۴ در خانوادهای متدین و دوست دار انقلاب در شهرستان زاهدان متولد شد. به جهت ارادت به آستان مطهر اهل بیت نام او را محسن گذاردند. محسن دوران کودکی را در آغوش گرم خانواده سپری کرد، سپس راهی دبستان شد و مقاطع ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سرگذاشت. ذوق هنری محسن، وی را وادار نمود تا دوران متوسطه را در هنرستان شهید بهشتی سپری نماید و سپس به منظور ادامه تحصیل وارد آموزشکده فنی شماره دو زاهدان شود.
تحصیل در دانشکده مانع از فعالیتهای اجتماعی او نگردید و ضمن دانش اندوزی به فعالیتهای دیگری همچون خطاطی و خبرنگاری دست زد و عضو باشگاه خبرنگاران جوان شد تا راوی غم و شادی مردم محروم استان باشد. از نیروهای فعال بسیج بود و بسیج را بازوی توانایی برای دفاع از انقلاب و اسلام میدانست. در ۲۵ اسفند ماه سال ۱۳۸۴ برای تهیه خبر از یادواره شهیدان «دولتی مقدم» و روایت حدیث یاران سفر کرده به زابل عزیمت کرده بود در بازگشت در حادثه اسف بار تاسوکی در مسیرجاده زابل زاهدان به دست اشرار سنگدل و جنایتکار شربت شهادت نوشید و ندای دوست را لبیک گفت.
روحشان شاد و یادش گرامی باد.
انتهای پیام/