روایت پدر شهید «مشتاق حیدری» از پسرش/حالا نوبت من است پدر!
به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، شهید «مشتاق حیدری» فرزند رزمنده «گلمحمد حیدری» دهم مردادماه 1346 در تربیت حیدریه چشم به جهان گشود، به صورت داوطلبانه عازم جبهه شد و پس از مدتی به خدمت وظیفه درآمد و در لشکر 12 قائم (عجل الله تعالی شریف) سنندج خدمت میکرد، سرانجام بر اثر اصابت ترکش به درجه شهادت نائل آمد.
در سالروز شهادت «مشتاق حیدری» به گفتگو با پدر این شهید والامقام پرداختهایم که در ادامه تقدیم حضورتان میشود.
خودتان را برای مخاطبین نوید شاهد معرفی کنید؟
پدر شهید: «گلمحمد حیدری» پدر شهید «مشتاق حیدری» نظامی بازنشسته و رزمنده جنگ تحمیلی هستم.
خاطرهای از زمان جنگ دارید؟
پدر شهید: مدت طولانی در جبهه بودم، به همراه همرزمانم قبل از جنگ در منطقه حضور داشتم. در واقع برای درگیریهای کردستان عازم غرب کشور شدیم و پس از شروع جنگ نیز در جبهه بودیم. 6 سال در جبهه حضور داشتم.
محل تولد و کودکی شهید چگونه بود؟
پدر شهید: دهم مردادماه 1346 در شهرستان تربت حیدریه متولد شد، و دوران ابتدایی را در همان شهر گذراند. از کودکی رفتار و اخلاقش خوب و پسندیده بود.
اخلاق، رفتار و خصوصیات بارز شهید چه بود؟
پدر شهید: اخلاق رفتار شهید بسیار خوب بود، هیچ وقت عمل ناشایستی انجام نداد که خانواده را برنجاند، همیشه نمازش را سر وقت میخواند و از یاد خدا غافل نشد.
تحصیلات و فعالیتهای حین تحصیلش چه بود؟
پدر شهید: تحصیلاتش تا مقطع راهنمایی در تربت حیدریه گذراند و در زاهدان نیز تا مقطع دبیرستان ادامه داد. به دلیل نظامی بودنم و در مناطق مختلفی خدمت کردم.
در حین تحصیلش دوره برق کشی ساختمان را دیده بود و در این زمینه فعالیت داشت.
چگونگی اعزام....
پدر شهید: شهید کلاس سوم راهنمایی بود از همان سال میگفت پدر اجازه بده به جبهه بروم. من میگفتم: برای جنگیدن سن تو کم است، تو سرپرست خانواده باش چون من همیشه در جبهه مشغول جنگم. وقتی به سن 18 سالگی رسید گفت: اگر اجازه ندهی من خودم اعزام میشوم. بالاخره تمام تلاشش را کرد تا ما را راضی کند برود، شش ماه با جهاد در منطقه همکاری داشته باشد.
بعد از اینکه از خرمشهر برگشته بود به سمنان رفت و خودش را به عنوان وظیفه معرفی کرد.
دوران خدمت شهید چگونه بود؟
پدر شهید: پس از طی دوره آموزشی به لشکر 12 قائم (عجل الله تعالی شریف) سنندج پیوست و در عملیات کربلای 4 و 5 شرکت کرد.
خاطرهای که از شهید در ذهن دارید را بیان کنید؟
پدر شهید: در زمانی که در حال مبارزه بودیم، همزمان به مرخصی و به زاهدان آمدیم.
به او گفتم: آدرس محل خدمتت را به من بده تا درخواست بدهم تو را به زاهدان منتقل کنند، یا من باید در جبهه باشم یا تو چون من نظامی هستم و شغلم این است، در منطقه میمانم.تو به زاهدان بیا و حین خدمت مراقب خانواده باش.
اما شهید آدرس محل خدمتش را نمیداد و گفت: شما 6 سال است در جنگ هستید، حالا نوبت من است. بنابراین شما به زاهدان بیا، زیرا من عاشق جنگ و جهاد میباشم و دوست دارم در جبهه بمانم. در همین زمان بود که برای عملیات به سومار رفتم و کربلای 5 شروع شد.
چگونگی شهادت و با خبر شدن شما از شهادت پسرتان را بیان کنید؟
پدر شهید: من در حال جنگیدن بودم و پسرم نیز به جبهه رفت بود و در همان عملیات (کربلای 5) شرکت کرد.
21 دیماه 1365 در عملیات کربلای 5 «مشتاق» بر اثر اصابت ترکش به فیض شهادت نائل آمد. من خبر نداشتم و در خوزستان بودم، بعد از 40 روز به من خبر دادند که فرزندت مجروح شده و در بیمارستان مشهد بستری است، من به زاهدان آمدم و متوجه شدم «مشتاق» شهید شده، تصورش برایم بسیار سخت و غیرقابل باور بود.
دستنوشته و وصیتنامهای که از شهید به جای مانده؟
پدر شهید: شهید هیچ گونه دستنوشته و وصیتنامهای از خود بجای نگذاشته.
گفتگو از: سجاد سالاری
انتهای پیام/