اولین شهید محراب سیستان وبلوچستان کیست؟/ ناگفته های همسر روحانی شهید
به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، تاریخ سرزمین مان گواه حقانیت راه شهیدانی است که در خون خویش غلطیدند تا امنیت این دیار برقرار باشد و انقلاب اسلامی ایران الگویی برای تمامی مسلمانان و خواستگاهی برای هم دلی و وحدت باشد.
اما گویی در عرصه
مجاهدت در صحنه صف آرایی حق و باطل، چنین مقرر شد و نبرد میان نفاق خوارج و عدالت
علی(ع) در پهنه اعصار و قرون استمرار یابد.
دفتر خاطرات شهدای مسجد علی ابن ابیطالب(ع) زاهدان
مسجد حضرت علی بن ابیطالب(ع) زاهدان جزو مساجد شاخص در استان پهناور سیستان و بلوچستان است که در زمان جنگ تحمیلی نیز در زمینه تامین نیرو و تدارکات جبهه به مدیریت "شهید مزاری" بیشترین نقش را ایفا کرده است به گونه ای که این مسجد مفتخر به این می باشد که قریب به 40 نفر از نیروهای خدوم آن مدال افتخار شهادت در دوران دفاع مقدس را به گردن خود آویختند و پس از شهادت این عزیزان هم علاوه بر اینکه از میزان فعالیت های مسجد کاسته نشد بلکه نیروهای خدوم و نمازگزاران آن با تلاش بیشتری در مسیر اشاعه فرهنگ غنی اسلام گام برداشتند.
این فعالیت ها موجب
شد تا عده ای منافق و کوردل که تاب دیدن چنین صحنه هایی را نداشتند همزمان با
سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) در 7 خرداد 1388 در انفجاری تروریستی که توسط
عامل انتحاری صورت گرفت، 20 نمازگزار این مسجد را در میان نماز مغرب به شهادت و
حدود 125 نفر را مجروح کردند.
روایتی از اولین شهید محراب سیستان وبلوچستان
در همین راستا به
مناسبت شهادت آیت ا.. صدوقی چهارمین شهید محراب به دست منافقان، خبرنگار ایثار و
شهادت به سراغ خانواده اولین شهید محراب سیستان وبلوچستان شهید مهدی توکلی رفت.
بیست و یکم ماه رمضان 1386 بود که بار
دیگر دستی جفاکار و کوردل از آستین نفاق بیرون آمد و روحانی مومن را که گناهی جز
احیای شب قدر و ودعوت مردم به عبادت خدا در این شب نورانی نداشت، به خونش غوطه ور
ساخت؛ تا مانند مولایش امیرمومنان(ع) با پیکری خونین به ملاقات محبوبش نایل آید.
نظر همسرشهید در خصوص انتخابش برای
ازدواج
مهدیه توکلی همسر روحانی شهید با بیان اینکه «مهدی» جوانی مومن و با خدا بود که حجب و حیای مردانه اش، مرا مجذوب او کرد، گفت: مهمترین دلیل من برای انتخاب وی، ملبس بودنش به لباس روحانیت بود که برجسته ترین ویژگی شهید محسوب می شد.
می گوید: مراسم ازدواجمان در سال امام علی(ع) برگزار شد و بعد از پایان مراسم، همسرم به عنوان اولین هدیه، قاب عکسی به من داد که حدیثی از مولا علی علیه السلام روی آن نوشته شده بود. از دریافت اولین هدیه زندگیمان خیلی خوشحال شدم.
همسر شهید ثمره زندگی شیرین شان را دو دختر به نام های«اسما» و «صالحه» می داند و می گوید: بعد از سه سال زندگی در شهرقم و کسب علم و فیض از محضر اساتید برجسته، به منطقه ای محروم از سیستان وبلوچستان هجرت کردیم و مسئولیت تبلیغ و امام جماعت مسجد روستای افتخار آباد خاش را همسرم بر عهده گرفت.
خوب به یاد دارم روزی که به روستای افتخار آباد آمدیم از شهید پرسیدم چرا اسم این روستا افتخار آباد است، و شهید به شوخی گفت: چون من به این روستا آمدم و روحانی این مسجد شدم اسم این مکان را افتخار آباد گذاشتند و به حق شهید توکلی افتخاری برای این روستا شد.
حال و هوای روز شهادت
همسر شهید توکلی ادامه می دهد: صبح روز ۲۱ رمضان استرس و نگرانی شدیدی داشتم اول صبح همان روز شهید به همراه یکی از اهالی جهت ضمانت برای وام به شهر می رفت تا در انجام عملی نیک سهیم شود به دلیل استرس زیاد به مهدی گفتم حالم خوب نیست سریع برگردید.
ساعت ۱۱ قبل از اذان
به منزل برگشتند تا وضو گرفته و برای نماز ظهر و عصر به مسجد بروند پس از بازگشت
از مسجد به دلیل حال بدم مرا به بیمارستان برد که دو سرم تقویتی وصل کردند.
شهید در تمام لحظات در بیمارستان کنارم
بود و پس از بازگشت به منزل به مسجد جهت اقامه نماز مغرب و عشا رفت. پس از بازگشت
از منزل گفت برای رفتن به افطاری منزل یکی از اهالی روستا آماده شویم اما چون حالم
بد بود گفتم شما بروید من حالم خوب نیست و تنها به همراه دخترم رفت، پس از رفتن
مهدی غم بزرگی بر دلم سنگینی می کرد با خودم می گفتم خدایا درست است امشب شب شهادت
امام علی است اما این موضوع چرا امسال اینقدر در دلم غوغا به پا کرده است.
دیری نگذشت که مهدی به منزل برگشت حالم بسیار بد بود گفتم می روم مسجد تا کمی آرام شوم بنابراین برای اولین بار زودتر از شهید به مسجد رفتم و مهدی در خانه ماند تا غسل شب احیا را به جای آورد؛ لحظات خداحافظی آن شب بسیار سوزناک بود.
اشرار با لباس مبدل و نظامی مسجد را به خاک و خون کشیدند
وی بیان می کند: در مسجد نماز شب قدر را به جای آوردم و گفتم خداوندا به فرق شکافته امام علی آرامم کن که در همان لحظه مهدی وارد مسجد شد و با برداشتن میکروفن دوبار مردم را به آمدن برای مراسم شب قدر فراخواند.
همان لحظه دو موتورسوار با لباس نظامی به مسجد نزدیک شدند و مهدی غافل از اینکه آنان لباس مبدل پوشیده اند برای خوش آمد گویی به آنان نزدیک شد که پس از چند قدم کوتاه صدای تیراندازی فضا را آکنده کرد من نیز دخترم صالحه را در زیر چادر پنهان کردم اما اسما در کنار پدر بود.
وقتی پارچه میان قسمت
مردانه و زنانه مسجد کنار رفت دنیا روی سرم خراب شد. مهدی را دیدم که بر روی زمین افتاده و
مردم دورش حلقه زدند. وقتی نزدیک شدم و مهدی را بیهوش و لبخند به لب و اسما را با
تنی لرزان بر بالای سر پدر دیدم؛ دیگر متوجه نشدم چه اتفاقی افتاده است.
وقتی پدر و برادرم خود را برای آوردن من
و فرزندانم به زاهدان به روستای افتخار آباد رسانده بودند در طول مسیر سکوت غم
انگیزی بین ما حاکم بود. اتفاقات مسجد را برای خود مرور می کردم وقتی به منزل پدر شوهرم
رسیدیم ناگهان دنیا دور سرم چرخید. همه جا پارچه مشکی نصب بود نگاهم به پارچه سر
در خانه افتاد با مِن مِن کلمات را خواندم. ناگهان خشکم زد؛ «اولین شهید محراب
استان سیستان وبلوچستان...»
پس از شهادت
حالا یازده سال است که همسری در فراق شوهرش و دختران در غم بی پدری به سر می برند و لحظات دلتنگی را با رفتن به مزار عزیز خویش و یا با درد و دل کردن با یادگاری های آن عزیز سفر کرده برطرف می کنند.