مروری بر زندگی‌نامه شهید والامقام «علی جان ابراهیمی»

پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد مازندران به مناسبت سالروز شهادت شهید «علی جان ابراهیمی» زندگی‌نامه این شهید بزرگوار را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.

به گزارش نوید شاهد مازندران، شهید «علي جان ابراهيمي» سال 1344 در روستای بازگیرکلای بابل به دنيا آمد. پدرش، ابوالقاسم، كشاورز بود و وضعیت اقتصادی متوسطی داشت. «علي جان» زير سايه پدر و مادري شيعه و معتقد تربيت شد. 

زندگی‌نامه شهید والامقام «علی جان ابراهیمی»

به هفت سالگي که رسيد، در دبستان زادگاهش اسم نوشت؛ اما تحصیلاتش را تا پایه دوم راهنمایي ادامه داد. او به دلیل تربیت دینی والدین، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن، این منبع نور و رحمت نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. دوستش «‌حبيب الله اخوان» مي گويد: به امام حسين (ع) ارادت خاصي داشت.

ايّام عاشورا اگر در جبهه هم بود، مرخصي مي گرفت و روز و شبش را در تكيه يا حسينيه به مداحي مي پرداخت. مؤذن بود و غروب‌ها به مسجد مي رفت و اذان مي گفت.» در بیان خلق‌وخوی علی‌جان باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به پدر و مادر، زبانزد بود و در اطاعت‌پذیری از آنان، پیشتاز.

با دیگران نیز در نهایت گشاده‌رویی و ملاطفت رفتار می‌کرد و نزدشان از محبوبیتی فراوان بهره‌مند بود. با تشکیل بسيج، اوفعالیت‌هایش را به عنوان فرمانده پایگاه مقاومت روستا، در قالب انجام اقدامات فرهنگی با هدف ترغیب جوانان به حضور در صحنه‌های انقلابی از سر گرفت. در انجمن اسلامي نیزحضوری فعّال داشت.

علاوه بر آن، طی مباحثه با منافقان، سعی در ارشاد و روشن‌گری آنان نسبت به اهداف انقلاب داشت.

علی‌جان درسال 1361 با «راضيه ولي اللهي» ازدواج كرد که حاصل اين پیمان، سه فرزند به نام هاي «فاطمه، معصومه و مباركه» هستند.

به گفته همسرش، «از نوجواني براي دوستانش كلاس قرآن تشكيل مي داد و آن‌ها را به انجام فرامین آن تشویق می‌کرد. زمان استراحتش در خانه به من كمك مي كرد و به بچه های‌مان اشعار قرآني ياد مي داد.او با توجه خاصی در تربیت آن‌ها می‌کوشید.»

علي جان در سال 1363 به عنوان مسئول واحد اطلاعات   عملیات، راهی مناطق نبرد با دشمن شد. در سال 1364نیز،با حضور در عمليات والفجر 8 از ناحيه دست آسیب دید. او همچنین مدتی عهده‌دار سمت محافظت از حاج‌آقا «روحاني» بود. اینک روایت دیگری از خانم ولی‌اللهی درباره همسرش؛ «در آخرین مرخصی، شبانه‌روزش به دعا و قرائت قرآن می‌گذشت.

یک شب وصیت‌نامه‌اش را نوشت و شب بعد برایم خواند. روز اعزام، بچه‌ها جلویش را گرفتند تا نرود. با این که دل کندن از آن‌ها برایش خیلی سخت بود، به من گفت:جلوی‌شان را بگیر تا مانع رفتنم نشوند.» و سرانجام، علی‌جان در سال 1367 در شلمچه به یاران شهیدش پیوست؛ و سپس با بدرقه اهالی قدردان بابل در گلزار زادگاهش به خاک سپرده شد.

برادرش از آن روزهای آخر رزم و نحوه شهادتش این‌گونه یاد می‌کند: «زماني كه عراق فاو را مي گرفت، برادرم حضور داشت. مدتي بود كه با خانواده  تماس نگرفته بود. پس از مدتي بي خبري، با منزل يكي از اقوام  تماس گرفت و به همسرش گفت، شيميائي شده و در بيمارستان بستري است.

دوستانش به او مي گفتند: مدتي است به خانواده سر نزدي! بهتر است به مرخصي بروی. می‌گفت: يك سر به شلمچه مي زنم، بعد مي روم. وقتي به شلمچه رسيد، با تك عراقي ها مواجه شد.عده اي از نيروهاي خودي در حال عقب نشيني، در منطقه اي به نام سه‌راه مرگ، جمع شده بودند. وقتی تانك عراقي ها به سمت آن ها شليك كرد، همه داخل سنگر رفتند، جز علي جان. وقتي گرد و خاك خوابيد، دوستانش علي جان را ديدند كه سينه خيز به سمت آن ها مي‌آيد.در حالی‌که يك سمت بدنش زخمي شده بود. سنگر هم تخريب شده بود. 

تانك هاي دشمن هر لحظه نزديك تر مي شدند. همه عقبپ نشيني كرده بودند، اما نتوانستند او را نجات دهند. پس از آن، كسي از او خبري نداشت. تا اين‌كه نه سال بعد، جنازه اش را آوردند.» 

انتهای پیام/

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده