از مکتب قرآن تا شهادت
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ، «شهید اکبر کهن زاده» در اول شهریور سال ۱۳۴۳ در خانوادهای مذهبی در تهران به دنیا آمد، پدرش محمد، نانوا بود و مادرش، محترم نام داشت. تا سوم راهنمایی درس خواند. بسیجی و پاسدار بود. با عشق به چهارده معصوم بزرگ شد در هفت سالگی به مدرسه رفته و در همان موقع تحصیل همراه با برادرش که دو سال کوچکتر از او بود در هیئت جوانان مکتب الزهرا توسط مادرش اسم نویسی شد و هرچه بیشتر با فرامین قرآن و زندگی ائمه اطهار آشنا می شد. استادشان آقای سید محمد هاشمی نقش کلیدی در آشنایی آنان با قرآن، خاندان عترت و طهارت داشت.
در سال ۱۳۵۷ در آغاز انقلاب با آنکه سن کمی داشت ولی همیشه همراه خانواده در راهپیماییها و پخش اعلامیههای امام سعی فراوان داشت و حتی شبها همراه برادر در پشت بام رفته و به شعار دادن میپرداختند تا انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
بعد از انقلاب به ادامه تحصیل پرداخت تا زمانی که جنگ حق علیه باطل شروع شد و جوانانی که با امام از صمیم قلب پیوند خورده بودند در این آزمایش الهی هم شرکت کرده و لحظهای امام خود را تنها نگذاشتند و در تمام دوره جنگ لحظهای از کوشش و تلاش دست برنداشتند و با نام نویسی در جنگهای نامنظم شهید دکتر چمران به کردستان و به منطقه بوکان رفته و مدتی در آنجا با منافقین و دشمنان انقلاب و امام جنگیدند و بعد با دستور تشکیل بسیج امام به بسیج رفت و عضو لشگر مخلص خدا شد و تا اواخر جنگ در جبههها به نبرد با دشمن پرداخت.
در سال ۱۳۶۲ که برادرش اصغر به شهادت رسید غمی بزرگ بر دل برادر که بزرگتر از او بود گذاشت و همیشه میگفت: خدایا من چه کردم که اول او که از من کوچکتر است شربت شهادت را بنوشد و در این رابطه خود را مقصر میدانست و گنهکار.
بعد از شهادت برادر دوباره به جبهه رفت و بعد از پایان دوره به تهران بازگشت و به تحصیل خود ادامه داد و در این موقع در دادستانی انقلاب اسلامی به کار پرداخت تا مبارزه خود را به منافقین کور دل ادامه داده و در این رابطه بارها و بارها خانههای تیمی منافقین را پیدا کرده و برای دستگیری آنان اقدام نمودند در سال ۱۳۶۳ ازدواج کرده ولی ازدواج مانع او از جبهه نشد.
با اینکه همسر ایشان باردار بودند به جبهه رفته و آن موقع در منطقه فاو به شدت مجروح شده و بعد از مدتی به علت شیمیایی شدن به تهران برگشتند در آن موقع بود که خدا پسری به او عنایت کرده که نام برادر را بر او گذاشت (علی اصغر) ولی فرزند و خندههای شیرین او را از راه خدا و لبیک به امام عزیز باز نداشت و این بار هم آماده رفتن به جبهه شد و این بار به منطقه کردستان رفت و در آنجا در رزم شبانه در ۱۶ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۷ در شب ۱۹ ماه رمضان در سحرگاه با سری که به علت ترکش خمپاره شکافته شده بود به لقاءالله پیوست. مزار او در قطعه ۲۸ بهشت زهرای تهران واقع است. برادرش اصغر نیز شهید شده است.