کُلُّ یَومٍ عاشُوراءُ وَ کُلُّ أرْضٍ کَرْبَلا؛
سه‌شنبه, ۰۲ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۰۹:۵۳
در زندگی نامه و خاطرات شهید محمد شریفی در کتاب سبز قامتان می خوانید: نباید خیال کنیم با اتمام جنگ تحمیلی دیگر راه شهادت بسته است؛ مگر نه این است که هر روز عاشورا و هر مکانی کربلاست. من از خدا عاشورایی بودن و کربلایی شدن را می خواهم.

به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید محمد شریفی در سال ۱۳۵۷، در شهر مقدس قم به دنیا آمد.

تا کلاس سوم راهنمایی درس خواند و پس از آن در کارگاه موتور سازی مشغول کار شد و همزمان با سربازی به یگان نیروی انتظامی پیوست و پس از گذراندن دوره آموزشی به استان خراسان منتقل شد.

وی به دلیل علاقه زیادی که به حفظ امنیت و آسایش کشور داشت در مبارزه با سوداگران مواد مخدر شرکت کرد و سرانجام در روز چهارم تیرماه ۷۷ که با اشرار منطقه ی تایباد تربت حیدریه درگیر شده بود به درجه رفیع شهادت نایل آمد. و به خیر عظیم شهیدان پیوست.

از زبان مادر شهید می خوانید؛

از ابتدای ورود در یگان نیروی انتظامی از من خواست که برای شهادتش دعا کنند ولی من طاقت دوری او را نداشتم.

یک بار که به مرخصی آمده بود در منزل ما روضه امام حسین علیه السلام بود؛روزه گرفته بود. کنار من نشست و گفت: مادر مگر شما برای امام حسین روزه نمی‌گیری؟ چطور برای امام علیه السلام گریه می کنی ولی طاقت نداری من در راه او شهید شوم؟ وقتی این حرف را زد، دلم لرزید و به خودم آمدم و از آن پس با همه سختی‌هایی که داشت با رضایت قلبی او را راهی جبهه کردم.

محمد ارادت خاصی به حضرت عباس علیه السلام داشت و در مراسم عزاداری امام حسین«ع» به هیئت‌های سینه‌زنی و زنجیرزنی و به عشق حضرت عباس به عزاداران حسینی آب می داد.

۲۰ روز قبل از شهادت به قم آمد و در مراسم تشییع یکی از دوستان شهید شرکت کرد از اینکه نتوانسته بود در کنار آنها به فیض شهادت نایل آید، خیلی ناراحت بود؛ نیمه همان شب در راز و نیازش با خدا حال عجیبی پیدا کرد و گریست و از خدا خواست این بار که به جبهه می‌رود شهید بشود تا از قافله شهدا عقب نماند.

شهید محمد شریفی، در فرازی از وصیتنامه خویش نوشته است پدر و مادر عزیزم یاران و همسنگران من در نبرد با دشمنان انسانیت و مردانگی، جام شهادت را سر کشیدند و لبخند زنان به دیار یار شتافتند.

من مانده ام با بار مسئولیت این شهادت ها چکنم؟ باید ادای این امانت را انجام دهم و انصاف دهید کدام سو برای من بهتر است؟ این دنیای پیچیده با سختی های گوناگون و یا نفس اماره که هر لحظه مرا به کمک شیطان به خطر می افکند؟ دیدار پیامبر و اهل بیت او یا همنشینی با مردم عادی بهتر است؟ یا با سقای علمدار کربلا و سالار شهیدان علیه السلام؟

مادر چقدر لذت بخش است اگرغریبانه و دور از همه، تشنه و غبارآلودسر بر بستر خاک نهم. غریب همچون امام حسین علیه السلام جان دهم و کسی هنگام شهادتم حضور نداشته باشد.

من عاشق شهادتم ولی این گونه مردن را از او می‌خواهم که باید به حضرت زینب سلام الله علیها اقتدا کنی. باید از حریم عفاف دفاع کنی و پیام آور این عاشوراها باشیم.

نباید خیال کنیم با اتمام جنگ تحمیلی دیگر راه شهادت بسته است؛ مگر نه این است که هر روز عاشورا و هر مکانی کربلاست. من از خدا عاشورایی بودن و کربلایی شدن را می خواهم.

منبع: کتاب سبزقامتان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده