نکته اخلاقی شهید عارفی این بود که در رفتار و کردار به رغم دیدگاه مذهبی خود به دیدگاه دیگران کاری نداشت و معتقد بود برای فرار از انتقادات نباید همرنگ هر جماعتی شد و قطعا راه درست را باید انتخاب کرد.

به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، شهید مصطفی عارفی فرزند عبدالعلی در ۱۵ دی ماه سال ۵۹ در شهرستان تربت جام چشم به جهان گشود.
وی تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم ادامه داد و سپس به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و در هنگ مرزی تایباد به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران خدمت نمود.
ایشان در یکم اسفندماه سال ۸۱ با یکی از دختران سرزمین اجدادی خود (سیستان) در شهر ادیمی ازدواج نمود که حاصلش ۲ فرزند پسر به نام طاها و امیرعلی است که از شهید بزرگوار به یادگار مانده است.


نگاهی گذار به زندگی شهید مدافع حرم مصطفی عارفی

شهید مصطفی عارفی در بیان پدرش که خود بازنشسته استانداری استان خراسان رضوی هستند، تنها فرزند پسر خانواده بودند که از زمانی که خود را شناختند سعی داشتند در عین رعایت احترام والدینش استقلال رای داشته باشند.
نکته اخلاقی شهید این بود که در رفتار و کردار به رغم دیدگاه مذهبی خود به دیدگاه دیگران کاری نداشت و معتقد بود برای فرار از انتقادات نباید همرنگ هر جماعتی شد و قطعا راه درست را باید انتخاب کرد.
شهید همواره در راهپیمایی اربعین شرکت می کرد و در سال ۹۰ جهت کمک به بازسازی حرمین معصومین(ع) به سامرا عزیمت نمود و جهت کمک به نیروهای حشدالشعبی ۴ بار به عراق سفر کرد و در این مدت از دست نمایندگان حضرت آیت الله سیستانی مفتخر به نشان افتخار گردید.

نحوه شهادت

شهید مصطفی عارفی در پنجم اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۵ در منطقه تدمر سوریه در دفاع از حریم حرم به فیض شهادت نایل شد و پیکر مطهرش در قطعه شهدای مدافع حرم بهشت رضا(علیه السلام) در مشهد مقدس آرام گرفت.

فرازی از وصیت نامه شهید بزرگوار

توصیه من به فرزندان عزیزم این است که تحقیق و تفکر درباره دین و مذهب خود را از اولویت های اول خود قرار دهید و همواره گوش به فرمان ولایت فقیه باشید و سعی کنید با ولی زمانه خود ارتباط قلبی پیدا کنید که ضامن سلامت دنیا و اخرت شماست و و بدانید که دیانت عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ماست.

آخرین دستنوشته شهید

امشب خیلی دلم گرفته، بعد از چندین ماه دوندگی و آموزش و تست برای اعزام به سوریه، امروز هم مثل پی‌گیری‌های گذشته به مسئول اعزام تماس گرفتم. 15 بار صبح تماس گرفتم که گوشیم را جواب نداد. حدود 10 مرتبه بعد از نماز مغرب و عشا که سرانجام گوشی را برداشت و خلاصه صحبتش این بود که از دستت خسته شدم. دیگه پیگیری نکن. گفتم می‌خواهم ببینم شما رو. گفتم من نمی‌خواهم ببینمت. خیلی دلم گرفت. گوشی را قطع کرد. به یکی ازآشناها که می‌دونستم جواب رو میده به من ولی به خاطر کمی امید به اون تماس گرفتم. ایشون هم گفت به تکلیفت عمل کن یعنی نمی‌تونم برات کاری کنم. باز مثل همیشه که همه درها به روم بسته شد، دلم هوای امام رضا (ع) رو کرد. بغض گلومُ فشار می‌داد ولی نمی‌خواستم زن و بچم این درموندگی مو ببینن، سوار ماشین شدیم و راه افتادیم. مثل معمول دنبال چند نفر دیگه هم رفتم تا تنها حرم نریم. تو راه یکباره به همسرم گفتم که من امشب می‌خوام حاجت بگیرم، شاید دیر برگردیم. [چون خانوم هماهنگ کرده بود که چند نفر دیگه از دوستانش باهامون بیان]. امشب شب ولادت حضرت زینب (س) هست. شب حاجت گرفتن. الان که این خاطره رو می‌نویسم ساعت 12 شب روز شنبه 94.11.24 هست، علت نوشتن این دست‌خط هم اینه که می‌خوام این بمونه برای آینده و فراموش نشه. بنده ایمان دارم حاجتم رو می‌گیرم چون من مصطفی سراپا تقصیر هیچ زمان دل یک نیازمند دل شکسته رو نشکستم و ایمان دارم جایی که اومدم برای گرفتن حاجت، پیش امامی هست که به گنه‌کارها هم حاجت می‌ده. می‌خوام این دست‌خط سندی باشه برای خانواده تا بدونن کجا و پیش کی باید حاجتشون رو ببرن.

شب ولادت حضرت زینب (س)

94/11/24

 


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده