نگاهی به زندگینامه شهدای غواص سیستان و بلوچستان
در متن زیر نگاهی گذرا داشته ایم به زندگی نامه شهدای غواص استان سیستان و بلوچستان.
شهید احمد پاسبان
در اولین روز از دومین ماه سومین فصل سال 1347 صدای گریه نوزاد پسری خنده را بر لب های اعضا خانواده نشاند. ابراهیم پاسبان به رسم ادب از بردار بزرگ خود خواست اذان و اقامه را در گوش نوزاد بخواند و سپس در حالی که نوزاد را روی دو دست به آسمان بلند کرد گفت: خدایا! او را احمد نام می گذارم و فرزندم را به تو می سپارم.
نوجوانی احمد همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی بود، روزهای نوجوانی احمد گذشت و کم کم توجه او به سمت جبهه و سنگرهای دفاع متمرکز شد و باعث شد در حالیکه 13 سال بیشتر نداشت جهت آموزش به اصفهان اعزام شود.
سرانجام روز سرنوشت ساز فرارسید و عملیات کربلا 4 آغاز شد، احمد و دیگر همرزمانش به عنوان غواص خط شکن در عملیات شرکت کردند از آنجاییکه عملیات از قبل لو رفته بود و دشمن در آمادگی کامل به سر می برد شروع به گلوله باران منطقه کرد، تعداد زیادی از شهدای این عملیات در آن منطقه جاوید شدند که یکی از آنها شهید احمد پاسبان بود که پس از 11 سال در تاریخ 12 تیر1376 به آغوش خانواده بازگشت و در بهشت شهدای زاهدان به خاک سپرده شد.
شهید شیرعلی راشکی
در پنجمین روز از خرداد 1343 و همزمان با عید سعید قربان صدای گریه نوزادی در شهرستان زابل پیچید، پدر که ارادت زیادی به مولای متقیان داشت فرزندش را شیرعلی نام نهاد.
شیرعلی علاقه زیادی به حضرت امام خمینی (ره) داشت و این علاقه باعث شد هنگام اعزام تعدادی از دانش آموزان به تهران و دیدار با امام، او از اولین نفرات این سفر معنوی باشد.
شیرعلی بارها و بارها به جبهه اعزام شد، او در آخرین مرخصی که به زاهدان آمده بود شهادتش در کربلا 4 پیش بینی و مفقودالاثر شدنش را به خانواده گفته بود. شیر علی در گردان 408 فرمانده دسته ی غواصی مالک اشتر بود و در همین عملیات جاودانه شد و پس از 2 سال پیکر بی جانش به آغوش خانواده بازگشت.
شهید سیروس پیروزی
شهید «سیروس پیروزی» 1348 در شهرستان «زابل» دیده به جهان گشود.
وی در سال 1364 برای اولین بار و به طور مخفیانه به جبهه می رود چرا که پدر و مادر به علت سن کم از رفتن او جلوگیری می کردند. سیروس در عملیات کربلا 4 به عنوان مسئول مخابرات گردان 410 غواص فعالیت می کند و سرانجام در تک شلمچه سال 1367 بر اثر اصابت ترکش به ناحیه شکم به درجه رفیع شهادت می رسد.
شهید فرزاد بهمنی
در گرمای سوزان خرداد سال 1347 شهر زاهدان، صدای خنده و شادی و صدای گریه نوزاد در مبان اهالی خانواده بهمنی در هم پیچیده شد، نوزادی که سال ها بعد افتخاراتی بزرگ برای مردم استانش رقم زد.
با شروع جنگ تحمیلی فرزاد به خیل مردان گردان 410 غواص پیوست و شجاعانه در آب های خروشان به عملیات پرداخت.
سرانجام در عملیات کربلا 5 مجروح شد و در میان تلاطم موج ها از این دنیای فانی جدا گشت و به آرزوی دیرینه ی خود رسید.
شهید محمدعلی جعفرزاده
تیک تاک ساعت آغاز سال 1367 را نوید داد و همه آغاز سال نو را به یکدیگر تبریک گفتند اما فکر مادر خانواده درگیر دو پسرش «محمدعلی و محمدحسین» بود که خبر شهادت محمدعلی شادی جشن نوروز را با اشک بر چهره ی این خانواده خشک کرد.
انگار همین دیروز بود، وقتی در شب معراج پیامبر، خداوند این نوزاد پسر را به من ارزانی بخشید و به نیت آن شب مبارک نامش را محمدعلی گذاشتم و اکنون خبر رسید که محمدعلی من در شب مبعث پیامبر (25 اسفند 66، عملیات والفجر10) به آرزویش رسیده است.
شهید ابوالقاسم جعفری
عشق و علاقه ابوالقاسم به جبهه با خاطره گویی های 2 برادر رزمنده اش روز به روز بیشتر می شد و شوق حضور در جبهه لحظه به لحظه در وجودش شکوفاتر میشد.
بالاخره پافشاری های ابوالقاسم باعث شد برای اولین بار همزمان با عملیات والفجر 8 در خط مقدم حضور پیدا کند. وی دلاورانه در میادین نبرد حق علیه باطل نقش آفرینی می کرد و در دل آرزوی شهادت داشت تا اینکه در عملیات کربلا 5 به آرزوی خود رسید.
شهید محمدرضا محمدی
سال 1345 در خانواده محمدی فرزند پسری متولد شد، پدر او را محمرضا نامید و برای رشد فرزندش با نان حلال تلاش می کرد.
محمدرضا با فعالیت در پایگاه بسیج محل توجه اش به جبهه جلب شد و بی درنگ عزم رفتن کرد، سرانجام در خرداد 1367 در منطقه ی عملیاتی شلمچه و آخرین تک دشمن محمدرضا محمدی به آرزوی دیرینه خود رسید و شربت شهادت را نوشید.