پیام آور خون شهیدان باشید و شهادت را افتخار خود بدانید
به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، شهید علی اکبر عابدینی در یکم فروردین ماه سال 1337 در شهرستان بیرجند دیده به جهان گشود.
پدرش غلامعلی نام داشت و مادر معصومه بود. وی تحصیلاتش را تا پایان مقطع راهنمایی ادامه داد و سپس به عضویت بسیج درآمد.
شهید علی اکبر عابدینی در بیست و چهارم تیرماه سال 61 در شلمچه به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
در فرازی از وصیت نامه این شهید والامقام می خوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
که بر من واجب شده است که در این موقعیت حساس که در خط مقدم اسـلام علیـه کفر صدامی قرار گرفتهام به فکر آن افتادم تا به نام خداوند بخشنده مهربان وصیت نامه ام را بنویسم و سپاس بیکران خداوند درهم کوبنده ستمگران که به من جان داد تا در برابر کفار جهان بایستم و به مستضعفین کمک کنم و نگذارم بیش از این بر آنها ظلم بشود.
برادران و خواهران:
جهان مکانی
است که خداوند انسان را بـراي آزمـایش آورده، همـین آزمـایشهـا هست که
توانایی انسان را در مقابل سختیها و رنجها شاديها و رسیدن به االله و گاهی
بـه ذلت و پستی می رساند هر کسی که از این آزمایشها موفق بیـرون آمـد و
توانـست عـزت خودش را حفظ کند به آنجایی که پیامبران و اولیاء عظیم الـشأن
در آن هـستند مـی رسـد.
برادران و خواهران [...] و
پیام آور خون شهیدان باشید و همیـشه بـه یـاد خـدا باشـید کـه آرامبخش
قلبهاست.
از روحانیت دفاع کنید و طرفدار روحانیت باشـید و از رهبـري امـام
امت خمینی بتشکن با جان [و] دل پیروي کنید و برادران شهادت را افتخار خود
بدانیـد و همیشه به یاد روزي باشید که باید از ایـن دنیـا رفـت.
چنـانچـه
علـی بـن ابـی طالـب امیـر مومنان(ع )میفرماید: «من این دنیا را مانند [...]می بینم که دارد صبح می شـود» و
مـن میبینم که در جوانی ام کوچکترین کاري که بتواند در آن دنیا یعنی روز
قیامت برایم بکنـدکند نکرده ام.
پس من به چه امیدي دل به این دنیا ببندم در
صـورتی [کـه] ایـن دنیـا تمـام شدنی است چنانچه شاعر معروف میفرماید:
روزها فکر من این است و همه شب سـخنم که چـرا غافـل از احـوال دل خویـشتنم
من به خود نامدم اینجا که به خود بـاز روم آن کــه آورد مــرا بــاز بــرد
در وطــنم
مــرغ بــاغ ملکــوتم نــیم از عــالم خــاك چند روزي قفسی
سـاخته انـد از بـدنم
امیدوارم از خداوند بزرگ که بتوانم و لیاقت آن را
داشته باشم که از این آزمایش بـزرگ پیروز به درآیم. در خاتمه چند کلمه اي
با پدرم و دوستان و بـرادران و خـواهران صـحبت کنم.
پدر جان از اینکه
نتوانسته ام در موقع آمدن با شما خداحافظی کنم، بلکه لیاقـت آن را نداشتم
که بیایم شما را زیارت کنم و از بديها و رنجهایی که به شما داده ام تقاضـاي
عفـو بکنم و امیدوارم که مرا حلال کنید.
دیگر اینکه تقاضایم این است که
براي من گریه نکنیـد و همچون حسین زمان که در برابر مشکلات بردبار است، شما
هم بردبار باشید. تنها چیزي که شما از خدا می خواهید این باشد که خدایا تو
را شکر می کنم که فرزند را بـه راه حـق و حقیقت راهنمایی کردي و از خداوند
بخواه تا دیگر فرزندان تو را به این راه که راه پیـروان الله می باشد،
راهنمایی کند و از خداوند بزرگ می خواهم که شما را هم صـبري هـمچـون صبر
ایوب عطا فرمایند.
اگر خداوند
به من مهلت برگـشتم کـه امیـدوارم بتوانم قدر زحمات شما را بدانم و بتوانم
از زیر خجالت ایشان به درآیم.
. همسر
عزیزم خوشا به حال تو، خوشا به حال آن قدرت ایمانی که داري که تو توانستی
مانند همسري مهربان و دلسوز مرا یاري کنی و در درد و رنجها و ناراحتیهاي
روزگار بـا من هم درد باشی و از اینکه در اول جوانی از من خیر زندگی و لذت
دنیا را ندیدي و مـن نتوانستم مانند شریک همسر مهربـان بـراي تـو باشـم.
ولـی در عـوض از خداونـد بـزرگ می خواهم که در ازاي نیکی هایت در آخرت به
تو اجر بدهد و دیگر اینکه تقاضایم از تـو این است که اگر فرزندي داشتیم به
یاري خدا تربیت او را به طور [...] به عهـده
بگیـري و او را همچون علی اکبر حسین(ع )که مشتاق شهادت بود بار بیاور
عزیزم مرا حلال کـن امیدوارم که در آخرت به یکدیگر برسیم.
و تو اي پدر بزرگوار از تو می خواهم که اگر فرزندي داشته باشم همچون فرزندان امـام حسین(ع )دست مهربانی بر سرش بکشی و همـسرم [را] نـاراحتی نداشـته باشـی و درتربیت فرزندم بسیار کوشا باشی و مرا هم اگر شهادت نصیبم شد پهلوي قبـر مـادرم دفـن کنید.
«والسلام علیکم» دیگر شما را به خداي کریم میسپارم و با همه شما خداحافظی میکنم و از همـه شـما التماس دعا دارم. خداوند را فراموش نکنید و امام را دعا کنید و همیشه دنبال حق باشـید و شما حق گریه کردن براي من ندارید. خداحافظ.