زندگی نامه شهید معظم نصیر مرعشی
به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، نصیر
مرعشی در نهم مهر ۱۳۳۹ در مینودشت استان گلستان به دنیا آمد و در سن پنج سالگی به
همراه والدینش به زابل رفت و برای همیشه ماندگار شد.
شش ساله بود که به مدرسه رفت و مشغول درس خواندن شد. آنقدر با استعداد بود که در همان سال در کلاس دوم قبول شد؛ اما از آنجایی که سن قانونی برای رفتن به مدرسه ۷سالگی بود مسئولین مدرسه قبول نمی کردند به کلاس دوم برود و می گفتند باید دوباره کلاس اول را بگذراند. بالاخره آموزش و پرورش به ادامه تحصیل او رضایت داد و نصیر تا دیپلم با نمرات عالی قبول شد.
دوران دبیرستان او با مبارزات مردم علیه رژیم شاه همراه شد. نصیر به همراه دوستان انقلابیاش مبارزاتش را شروع کرد. هر کاری انجام میداد طبق برنامه ریزی بود. اتاق کوچکی داشت که جدا از سرویس خانه بود، شبها با دوستانش دور هم جمع میشدند و هماهنگ میکردند که چه موقع شعار بنویسند وچه زمان اعلامیه های امام را پخش کنند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی بدون اطلاع خانواده برای رفتن به خدمت سربازی اقدام کرد و حدود 3 روز مانده به اعزام به خانوادهاش گفت. چهار ماه آموزشی را در زابل گذراند و برای ادامه خدمت عازم ایرانشهر شد.
در آن ایام که جنگ تحمیلی شروع شده بود ایرانشهر کمتر از جبهه نبود در هر حمله اشرار مسلح، تعداد زیادی شهید و مجروح میشدند. شهید تعریف میکرد وقتی اشرار حمله میکردند من راننده بودم و برای نیروها اسلحه و مهمات میبردم گلوله ها از کنارم عبور میکرد ولی هیچ کارم نشد. در یک روز ۲۰ نفر از دوستان و هم اتاقی هایم به شهادت رسیدند آن شب تا صبح کنار تختخواب های خالی دوستانم گریه میکردم که چرا مرا تنها گذاشتند.
بعد
از پایان سربازی یک سال در نضهت سوادآموزی خدمت کرد سپس یک سال در حزب جمهوری بود.
در حزب با خانوادهای آشنا شد و با دخترشان ازدواج کرد. بعد مدتی به استخدام بانک
سپه در آمد. او یکی از بسیجیان فعال بود.
در ایام محرم و عزاداری ها در مساجد خدمت میکرد. روزهای تاسوعا و عاشورا که فرا میرسید با لباس بسیجی از هیئت های سینهزنی استقبال میکرد. نصیر همیشه احترام پدر و مادرش را رعایت میکرد. هنگامی که به دیدن پدر و مادر میآمد کنار پدر زانو میزد و دستش را میبوسید. هیشه میگفت باید رضایت پدر و مادر را جلب کنم تا در دنیا روسفید باشم.
نصیر در زمستان سال1386 به کربلا مشرف شد. بعد از برگشت از کربلا میگفت کربلا رفتم؛ اما لیاقت نداشتم آنجا شهید شوم. بعد بازگشتمان به ایران در کربلا بمب گذاشتند و عده زیادی از عاشقان آقا ابا عبدالله علیه السلام به شهادت رسیدند.
شبی یکی از دوستان شهیدش را در خواب دید که به او گفته بود اینقدر نگران نباش ما منتظرت هستیم و در کنار خودمان برایت جای خالی گذاشتهایم. نصیر 2سال بعد از این خواب در هفتم خرداد ۱۳۸۸ در شام غریبان حضرت فاطمه(س)، در مسجد علیبنابیطالب زاهدان هنگام نماز به آرزوی دیرینهاش رسید. در آن شب یکی از عوامل گروهک جندالشیطان با انفجار کمربند انتحاری تعداد زیادی از نمازگزاران را به شهادت رساند.