خاطرات یک گروگان از حادثه تروریستی تاسوکی
به گزارش نوید شاهد استان سیستان و بلوچستان ، کتاب تاسوکی به قلم رضا لک زایی خاطرات یکی از هفت گروگانی ست که در حادثه خونبار و دلخراش تاسوکی به دست گروهک جندالشیطان به اسارت گرفته شد.
این حادثه در شامگاه بیست و پنجم اسفندماه 1384 و در 90 کیلومتری زابل در ریگزاری به نام (تاسوکی) رخ داد. و در این فاجعه تروریستی 22 نفر از مسافران عبوری به شهادت رسیدند.
ترورست ها که برای فریب لباس نیروی انتظامی به تن داشتند و ایست بازرسی ساختگی برقرار کرده بودند، هفت نفر را مجروح کردند و هفت نفر دیگر را به گروگان گرفتند.
شش نفر از گروگانها به تدریج و طی دویست روز آزاد شدند.
کتاب تاسوکی که به قلم رضا لک زایی -یکی از این
هفت گروگان- به رشته تحریر در آمده در خصوص بیان خاطرات گروگان های این فاجعه می
باشد. گفتنی ست این کتاب در 328 صفحه و به همت موسسه بوستان کتاب منتشر گردیده است.
در
فرازهایی از این کتاب می خوانید:
ساعت از نه گذشته بود. معصومه کوچولوی سهماهه خیلی گریه میکرد؛ نمیدانم چرا. زهرا
(خواهرزادۀ کلاس اولیام) روی پاهای من – در حالی که دستانم چون حلقهای
برگردنش بود- نشسته، به مادرش که کنارم مشغول صحبت با من بود، گفته بود: چند ماه
است دایی را ندیدهام میخواهم پیش دایی باشم؛ و به قولی اذن گرفته بود. مسلم،
برادرزادهام، سمت راست کنار عمهاش. دامادم و آقای راننده گرم صحبت. راننده میگفت
که من تو خط کار نمیکنم، خانمم و بچه کوچکم را فرستادهام زابل، خانمم به
من گفته تنها نیایی. و معصومه همچنان گریه میکرد. از دو راهی رد شده بودیم؛ جلوتر
کمی شلوغ به نظر میرسید. چند نفر با لباس نیروی انتظامی برای ماشینها دست تکان میدادند،
ولوی سفید رنگی سمت چپ جاده پارک بود و یک ماشین سواری سمت راست؛ که ما را مجبوربه
ایستادن کرد.
او شروع کرد به حرف زدن و به قول خودش استدلال کردن. یکی از هم قطارانش به او اشاره می کند که با ما صحبت نکند، اما او گوش نمی دهد. دلش نمی آمد ما را به حقیقت دعوت نکند، حقیقتی که درپناه آن می توانستی خون ۲۲ انسان بی گناه را بریزی و آن را ثواب بدانی.
در
اثنای صحبت هایش می گوید: «حضرت حسین(ع) هم انشاء الله به بهشت می رود و ما هم او
را دوست داریم.
به
یقین او حدیث پیامبر را که فرموده اند: حسن(ع) و حسین(ع) سرور جوانان اهل بهشت
هستند را نشنیده که چنین می گوید.
در
گزیده ای دیگر از این نوشتار می خوانیم:
۲۲ فرودین کاوه را از ما جدا کردند. فکر کنم شهریاری را هم به او نشان دادند تا شناسایی کند. به ما گفتند: «کاوه را آزاد کرده ایم از آن روز به بعد ما دیگر حاج حمید را ندیدیم که ندیدیم. ( تروریست ها سرهنگ حمید رضا کاوه را مظلومانه و با دستان بسته در تاریخ ۲۲/۱/۱۳۸۵ به شهادت رساندند
گفتنی
است در پایان این کتاب شش پیوست و نمایه آیات، روایات، اعلام و تصاویر آورده شده
است.