چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۰۰
مادر برای من پیراهنی خرید، رویش نوشته بود «یا اصغر شهید»

مادر برای من

پیراهنی خرید

رویش نوشته بود

«یا اصغر شهید»

پوشیدم و دلم

یکباره پر کشید

با رنگ مشکی اش

روزم به شب رسید

آمد به یاد من

آن قصه های ناب

بابای او «حسین»

مامان او «رباب»

مانند برگ گل

مانند قرص ماه

در دشتی از بلا

مظلوم و بی گناه

لب تشنه مانده بود

بی تاب و بی توان

تر شد گلوی او

با تیر دشمنان

از قصه اش دلم

غمگین شد و شکست

اشکی به یاد او

در چشم من نشست

لبریز غصه

آن پیرهن شدم

در هیئت محل

زنجیر زن شدم

زهرا شعبانی

منبع: از آن زنان اساطیری/ گزیده اشعار کنگره ملی زنان عاشورایی/نشر شاهد/ 1395

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده