در روایت خاطرات شهید اشتهاردی مطرح می‌شود؛
نوید شاهد - شهید مهندس بهرام اشتهاردی از شهدای دوران دفاع مقدس است. نوید شاهد البرز در چهلمین سالگردشهادتش گذری بر روایت‌ها و سیره زندگی این شهید دارد.

شهیدبهرام اشتهاردی

به گزارش نوید شاهد البرز؛ ایستاده و راست قامت بود چون کوه و کمر داده به آسمان. حق می‌گفت مردانه، فانوس عشق به دست، راه حق می‌جست. به مقتضای شغل معلمی در کرج سکونت داشت؛ این شد که بهرام در کرج به دنیا آمد. کودکی‌اش متفاوت از بیشتر هم سن و سال هایش بود: متفکر، باهوش و چابک!

دوران دبیرستان را در مدرسه آذر تهران سپری کرد. پدر به خاطر مأموریت شغلی خود، اهل خانه را به کشور عراق برد. بهرام چند سالی را نیز در مدرسه ایرانیان بغداد درس خواند. سپس در سال ۱۳۵۰ وارد دانشگاه تبریز شد. پنج سال بعد مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته مهندسی مکانیک اخذ کرد. او در سال ۱۳۵۵ ازدواج کرد و سربازی اش را سال ۵۶ به پایان رساند. دوره‌ای از خدمت او در ذوب آهن اصفهان گذشت که او سرپرست بخش نورد آن کارخانه بود.

بهرام در روزهای قیام و نهضت امام خمینی(ره) سراپا شور و مبارزه بود. در فعالیت‌های مبارزاتی دانشجوی فعالان شرکت داشت و بی‌هراس، در تظاهرات مختلف حضور پیدا می‌کرد. اوحتی به دام گارد شاهنشاهی افتاد و دستگیر شد، اما به راه خود ادامه داد.

از خودکفایی تا کمک به مناطق محروم

شهید بهرام اشتهاردی در بهمن سال ۵۷ در تسخیر پادگان‌های عشرت آباد و سلطنت آباد و نیز رادیو تلویزیون مشارکت جدی داشت. بعد از پیروزی انقلاب و تعطیلی برخی کارخانه‌های خصوصی او در سال ۵۸ با هدف خودکفایی و خدمت به نظام به کمک تعدادی از دوستان کارگاه تولیدی لوله سازی را راه‌اندازی کرد که البته در میانه راه متوقف شد. بهرام در ادامه برای خدمت به محرومان و مستضعفان، در فروردین سال ۵۹ به همراه خانواده‌اش، عازم سیستان و بلوچستان شد.

او در کنارک چابهار سرپرست کارگاه شرکت "آرک پیروز" بود. او چند ماهی هم در کمیته های انقلاب اسلامی خدمت کرد. با شروع جنگ او کارش را تعطیل و در حالی که پسری ۲۲ ساله به اسم کاوه داشت، داوطلبانه و با اشتیاق راهی جبهه‌های نبرد شد. بعد از گذراندن دوره کوتاه در منطقه غرب و سرپل‌ذهاب در ارتفاعات بازی دراز به دیده بانی مشغول شد. خبر شهادت پسر خاله اش "مسعود اصلانی" در خرمشهر، خون پاکش را بیشتر به جوش آورد و تصمیمش را در انتقام خون مسئول و دیگری شهدا، راسخ‌تر ساخت. بهرام با اینکه افسر بود، اما روحیه بسیجی وار داشت و در مقابل نیروهایش ساده و مهربان رفتار می کرد. با اینکه لباس نظامی ارتش به تن داشت، با برادران سپاهی‌اش نیز بی‌نهایت، همراه و صمیمی بود. یکی از هم‌سنگران بهرام می‌گوید: «در منطقه کوره موش، یکی از بچه‌های سپاهی زیر باران شدید پاسداری می داد. بهرام گفت: صحیح نیست ما اینجا باشیم و پاسداری بدهد! فوری برخاست و به کمک اوشتافت.»

بهرام در نامه‌ای به پدرش نوشت: «تا صدام را نابود نکنم، در کربلا نماز نخواند و قدس را آزاد نسازم، برنمی‌گردم.»

او سرانجام در سیزدهم آذر ۱۳۵۹ در ارتفاعات بازی دراز به شهادت رسید و به دیدار دلدار شتافت. پس از شهادتش یکی از ارتفاعات بازی‌دراز به نام «شهید اشتهاردی» نام‌گذاری شد.

شهادت بعد از دیده‌بانی

سرهنگ احمد ارفعی می‌گوید: بهرام با یک اکیپ اسکورت شامل چهار سرباز ورزیده، در بازی دراز ماموریتش را آغاز کرد. معمولاً مرسوم بود دیده‌بان پس از یک هفته انجام ماموریت، برای استحمام، استراحت و جبران تغذیه، با نیروی جدید تعویض شود و برق برگردد. غذای دیده بان در حین ماموریت فقط به نان خشک و کنسرو خلاصه می‌شد. با ابلاغ زمان جابه‌جایی بهرام، پاسخ می‌دهد به دلیل تقارن با ماه محرم و هم‌زمانی با ایام تاسوعا و عاشورا، ترجیح می‌دهد یک هفته دیگر در مغرب خود بمانند و به کار دیده‌بانی ادامه دهد.

شهید بهرام سرآمد دیده بانان منطقه بود و بر اساس تدبیر و دستور توپخانه لشکر، هر زمان از هر واحدی درخواست گلوله آتش می کرد، یگان‌های توپخانه به اجرای آن ملزم می‌شدند. این نشان‌دهنده توان و تخصص بالای او بود.

هم‌رزمانش می‌گویند: ما به همراه بهرام حتی در هنگام انجام مأموریت، بارها از دیدگاه (مقر دیده‌بانی) خارج می‌شدیم و با پایین آمدن از ارتفاعات، به نیروهای دشمن شبیخون زده، تعدادی از آنان را به هلاکت می رساندیم. بالاخره پس از گذشت دو هفته، بهرام برای تعویض خود اعلام آمادگی می‌کند، اما نیروی جایگزین او هنگامی که به سمت دیدگاه در حرکت بود، در دامنه کوه با گروه گشتِ دشمن درگیر می‌شود.

شهید اشتهاردی بلافاصله به همراهی نیروهایش، به کمک او می شتابند. وقتی حلقه دیده‌بان جدید شکسته می‌شود و هر دو دیده بان به هم می‌رسند، ناگهان خمپاره های دشمن به پرواز در آمده در نزدیکی آن دو بر زمین می نشینند.

در مقابل مردم مسئولیم

بهرام همانجا بر خاک می‌افتاد و به شهادت می رسد. یکی از هم‌رزمان بهرام می‌گوید: قمقمه او حتی بعد از شهادت آب داشت، چرا که بچه‌های دیدگاه می‌گفتند او روزهایش را با یک قمقمه سپری می‌کرد. بهرام حتی از بسته‌های خوراکی و تغذیه که از کمک‌های مردمی برای رزمندگان می‌فرستادند، استفاده نمی‌کرد و می‌گفت: «ما به اندازه کافی در مقابل مردم مسئولیم و نباید بیش از این مدیون آنها باشیم.»



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده