در کتاب «عرشیان هم آشیان» آمده است؛
نوید شاهد - حسین، عکس امام را به دوستان و اعضای خانواده نشان می‌داد و می‌گفت: «این آقا به زودی به کمک خداوند و قيام مردم، رژیم پهلوی را سرنگون خواهد کرد».
به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، کتاب «عرشیان هم آشیان» روایتی از خانواده‌هایی است که بیش از دو شهید تقدیم اسلام کرده‌اند.

در بخشی از این کتاب بازخوانی از زندگی شهیدان «حسین اکبریان» و «محمود اکبریان» آمده که در ادامه به گوشه‌ای از آن می‌پردازیم.

سرنگونی رژیم پهلوی با قيام مردم/ تعبیر خواب مادر شهید اکبریان


بچه‌های محله دور هم جمع شده بودند تا مثل هر روز با هم بازی کنند. حسین دوان دوان به آنها پیوست و همه مشغول تیله بازی شدند.

باز هم طبق معمول پسر زیرک و باهوش خانواده اکبریان برنده شد و جایزه اش تیله‌های بقیه دوستانش بود؛ اما این کودک بزرگ منش پس از پایان بازی، همه تیله‌ها را به دوستانش بخشید و آنها را با خود به مسجد برد تا در برنامه‌های مذهبی شرکت کنند.

او برای آنها از ظلم وستم رژیم می گفت و از رهبری نهضت و آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامی سخن به میان می‌آورد. حسین، عکس امام را به دوستان و اعضای خانواده نشان می داد و می گفت: «این آقا به زودی به کمک خداوند و قيام مردم، رژیم پهلوی را سرنگون خواهد کرد».

«حسین اکبریان» پس از پیروزی انقلاب به عضویت بسیج درآمد. او که به عنوان فرزند بزرگ خانواده بیش از دیگران احساس مسئولیت می کرد، در کنار تحصيل در میوه فروشی مشغول به کار شد و با آغاز جنگ تحمیلی حضور در جبهه و دفاع از خاک پاک سرزمینش را بر همه چیز ترجیح داد.

حسین هربار که به مرخصی می آمد، از مادرش می خواست برای هم رزمانش نان و کلوچه بپزد و برای شهادتش دعا کند.

او در عملیات های «آزادسازی بستان»، «رمضان»، «دشت عباس»، «فتح المبين»، «بیت المقدس» و «والفجر4» عاشقانه مبارزه کرد و بالاخره در مرحله پایانی عملیات والفجر4» به آرزوی قلبی‌اش رسید.

مادر حسین در مورد شب شهادتش می‌گوید: «ساعت 2 بامداد بود و همه اعضای خانه خواب بودند که ناگهان با پریشانی از خواب پریدم .خواب عجیبی دیده بودم. خواب دیده بودم یک نفر سینی بر سر به سویم می آید، در حالی که با پارچه‌ای سبز روی محتویات سینی را پوشانده است. بعد حسین را دیدم که با لباس نظامی و پوتین‌های خاکی جلو آمد و با من احوال پرسی کرد؛ اما ناگهان از نظرم ناپدید شد...» همان لحظه انگار بند دلم پاره شد و در دلم گفت: «حسین شهید شده است!».

آری! قلب مادر هرگز اشتباه نمی‌کند؛ زیرا که حسین همان شب به ابدیت پیوسته بود.

پس از شهادت حسین، چشم امید همه به «محمود» پسر کوچکتر خانواده بود. محمود که راه و روش برادرش حسین را سرلوحه زندگی قرار داده بود، از هیچ کمکی به اعضای خانواده به خصوص مادر رنج دیده اش دریغ نمی‌کرد.

علاوه بر این در رشته ورزشی پینگ پنگ هم خوش درخشیده و با کسب عناوین مختلف برای خانواده اکبریان، افتخارات زیادی به ارمغان آورده بود؛ اما او نمی‌دانست خدای مهربان افتخاری بالاتر از اینها را در کارنامه زندگی‌اش مقدر کرده است.

جبهه در روزهای پایانی خود محمود را فرا خواند و شیرمرد دیگر خانواده اکبریان رفت تا همچون برادرش، غرورآفرینی کند.

سرانجام در چهارمین روز خرداد ۱۳۶۷ ملائک مدال افتخار شهادت را در شلمچه بر گردن محمود آويختند.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده