پنجشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۵۵
نوید شاهد - خاطره ای در مورد رزمنده ای که در عالم خواب دفترچه اعمال همرزم شهیدش سید هبت الله فرج اللهی را میبیند که سفید است و هیچ چیزی درون آن نوشته نشده است.
کرامات شهدا / اصلاح امور

نوید شاهد : قبل از عملیات کربلای 4 در سال 1365 زمانی که وارد جزیره مینوی آبادان شدیم به نزد برادران اطلاعات لشکر رفتیم که برادر شهید سید هبت الله فرج اللهی در آنجا حضور داشت. بعد از مدتی احوالپرسی و سلام و علیک کردن با برادران، سید اول آن برادری که من همراه او بودم را بوسیلۂ موتور به مقر ما رسانید و بعد آمد مرا به آنجا برساند که در مسیر رفتن، سید به من گفت: آیا اگر چیزی را به تو بگویم قبول می نمایی؟ چون می دانستم چه چیزی را می خواهد مطرح سازد، به او گفتم: من اول چیزی را به تو می گویم اگر قبول کردی، من هم قبول می نمایم. سید گفت: آن چیست؟ گفتم: «هل جزاء الاحسان الا الاحسان»؟ سید گفت: من قبول کردم، باشد، بعد من به او گفتم: من هم قبول نمودم، باشد، عهد کردیم که برای همدیگر دعا نماییم که خداوند عاقبت ما را ختم به خیر نماید، سید در کربلای 5 در سال 1365 شهید گشت و من میراث دار او گشتم.
 از خداوند جل شأنه می خواهم که کفیل امورم باشد و یاری صدیق و پاک دل برای آن برادر شهید عزیز باشم، ان شاءالله. در حدود تاریخ 66/3/20 بود که در منطقه کردستان نزدیکیهای سردشت بر روی یکی از یالهای کوه لک لک مستقر بودیم. در تاریخ مذکور صبح به دیدن برادران رفتم تا جویای حال آنها کردم.
 بعد از دیدار با آنها سراغ سنگری رفتم که دستگاه مخابراتی در آنجا کار گذاشته بودند. بعد از احوالپرسی با یکی از برادران که نگهبان بود، به او گفتم: تو برو صبحانه بخور و من به جای تو پست می دهم، او هم قبول نمود و رفت. بعد از چند لحظه نگهبانی دادن، چشمانم بدون اراده در حالی که بیدار بودم بسته شد، یک دفعه متوجه گردیدم چیزی همانند پرده از جلوی چشمانم برداشته شد.در آن حالت بودم که دیدم یک نفر پشت چیزی مانند میز نشسته است. جلو رفتم و از او سراغ سید هبت الله را گرفتم. او گفت: صبر کن از یکی دیگر از برادران خبری بگیرم و جوابت را بدهم، وقتی که سراغش را از آن برادر می گرفت، آن برادر دیگر به یک باره در جلوم حاضر گردید.
 دیدم آن برادر در حالی که دفتری بزرگ که شبیه دفترهای حضور و غیاب است جلویش قرار دارد. به برادر قبلی گفت تامل من تا نگاهی به دفتر بیاندازم. در این میان من نگاه به دفتر نمودم، زمانی که صفحه ای که متعلق به سید بود را در آورد یک لحظه نگاهش کردم و دیدم چیزی داخلش نوشته نشده، بعد متوجه شدم که سفید است و اینکه چیزی در آن به ثبت نرسیده بود همان سیئات و معاصی بود. که در عالم دنیا مرتکب گردیده و از پروندۂ اعمال او پاک گردیده، و در همان آن آیاتی که در سورۂ محمد (ص) دربارۂ کسانی که در راه خداوند متعال شهید می شوند به ذهنم خطور کرد که: الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ (٤) سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بَالَهُمْ (۵) وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ.

منبع:کتاب لحظه‌های آسمانی/غلامعلی رجایی/ ناشر:نشر شاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده