نامه شهید جواد اصغرنسب در تاریخ دوازدهم بهمن 1361 به یادگار گذاشته است که در سالروز شهادتش می خوانید ؛
شهید جواد اصغرنسب در نامه ای به خانواده اش نوشته است؛ پدر جان سلام گرم مرا بپذیر، می دانم قدر خود تو هم ندانستم و هر شب تو را اذیت می کردم. خلاصه می بخشید می دانید که این یک تکلیف الهی است و همه باید از اسلام و دین خود دفاع کنند و من با این کار کوچک می خواهم سهمی در این انقلاب و جنگ داشته باشیم.
شهید

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید جواد اصغرنسب/ هفدهم آبان 1343، در شهرستان ری چشم به جهان گشود. پدرش حسین، در کارخانه سیمان کارگری می کرد و مادرش زهرا نام داشت. دانش آموز چهارم متوسطه در رشته مکانیک بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. نوزدهم بهمن 1361، با سمت تک تیرانداز در فکه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه بر جا ماند و سال 1372 پس از تفحص، در بهشت زهرای شهرستان تهران به خاک سپرده شد.

نامه شهید جواد اصغرنسب در تاریخ دوازدهم بهمن 1361 به یادگار گذاشته است که در سالروز شهادتش می خوانید ؛

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام یگانه وارث زمین پاسدار حرمت خون شهیدان

با درود بر محمد و آلش ولی عصر(عج) و نائب بر حقش امام خمینی، سلام بر شهدای اسلام از هابیل تا جبهه های خونین تاریخ، سلام بر امت شهید پرور قهرمان که یک لحظه دست از یاری اسلام و امام بر نمی دارد و همیشه در صحنه تاریخ حضور دارند.

سلام بر خانواده عزیز و گرامی؛

با احترامات زیاد و با سلام گرم بر خانواده عزیز که امیدوارم در زیر سایه ایزد یکتا زندگی خود را به خوشی بگذرانند و هیچ غمی در خود راه ندهند، اگر از احوالات نوکر خود را خواسته باشید الحمدالله به شکرانه خداوند سلامتی حاصل است و فقط و فقط نگرانی جز دوری شما عزیزان است و باری خانواده عزیز نامه پر از عشق و محبت در تاریخ دهم بهمن 1361 بدست من رسید.

و خیلی خیلی خوشحال شدم. سلام بر مادری با دلی تجلی پاک و پر از مهر محبت و صبر و شکیبا می دانم و چه بگویم کم است، می دانم باز هم مشغول گریه کردن هستی و امیدوارم گریه های تو بخاطر سرورمان حسین(ع) باشد، فقط یک کمی با خود فکر کن (ببخشید).

شهید

و پدر جان سلام گرم مرا بپذیر، می دانم قدر خود تو هم ندانستم و هر شب تو را اذیت می کردم. خلاصه می بخشید می دانید که این یک تکلیف الهی است و همه باید از اسلام و دین خود دفاع کنند و من با این کار کوچک می خواهم سهمی در این انقلاب و جنگ داشته باشیم.

امیدوارم خداوند همه ما را جزء درگاهش قبول فرماید. خانواده عزیز جای من خیلی خوب است و فعلاً در پادگان هستم و ما در حالت آماده باش بسر می بریم و مثل اینکه شما گفته بودید که می خواهید بیائید ولی من از شما خواهش می کنم که این همه مسافت را به دوش نگیرید و فقط برای دیدن من.

در ضمن هر ساعت چون ما در حال آماده باشی هستیم، ممکن است جای ما را تغییر دهند. در ضمن ناصر جان گفته بودید که در مورد کارم صحبت کنم، صحبتی ندارم مانند دیگر رزمندگان هستم و از تخریب بیرون آمدم، زیرا زیاد دوست نداشتم. حالا رزمنده ساده می گن، خلاصه هر چند روز یکی از خدمتگزاران اسلام می آیند و همه ما را به فیض می رسانند.(قرأئتی، حجازی، آهنگران، سعیدی، هادی غفاری و...)

در ضمن عباس توسیرکانی اولین روزی که آمدیم به پادگان فکر کنم گروه تخریب را بردند چنانه. ناصر جان ما در این همه حرفت را گوش کردم این هم روی چشم دیگر عرضی ندارم.

سلام مخصوص، به حضور خانواده عزیز و گرامی؛ مادر مهربان و گرامی، پدر عزیزم و برادرانم هاشم، آقا، آقا ناصر، بهروز و خواهرانم محبوبه خانم، منصوره و منیره

امضاء/جواد اصغرنسب

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده