در سالروز شهادت منتشر می شود؛
آري! اين مرتبه ديگر به هيچ قيمتي حاضر نبوديم عقب برويم با خود گفتيم كه اگر عقب نشيني كرديم خودكشي مي كنيم. تلفات ما تا آن لحظه كم بود اما هر چه مي گذشت بيشتر مي شد همه با همه يا الله گفتيم و ما با تمام قدرت با بدن هاي تاول زده و صورت هاي اشكبار كه در دل به خدا التماس مي كرديم تلاش مي كرديم و خلاصه نزديك ظهر بود كه خداي بزرگ اشكهاي گل آلود ما راديد و دلش به رحم آمد.
روایتی از جانفشانی های شهید «نادر جعفری» و همرزمانش


نوید شاهد البرز؛ شهید«نادر جعفری» که نام والدین او «احمد و صدیقه» است در سال 1340، در کرمانشاه چشم به جهان گشود. او تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد و در دوران جنگ تحمیلی به عنوان رزمنده ای شجاع و فداکار در سمت تیربارچی رشادت های بی شماری از خود نشان داد تا اینکه در منطقه عملیاتی سوسنگرد با اصابت ترکش در بیست نهم شهریور ماه 1360، به شهادت رسید. تربت پاک شهید در «مهرآباد ملایر» نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.

خاطره ای زیبا و خواندنی از پیروزی های رزمندگان دلاور دفاع مقدس از زبان مادر شهید « نادر جعفری»:

يك روز صبح زود زنگ خانه به صدا در آمد. قلبم به لرزه افتاد. احساس كردم نادر است. با عشق فراوان به سوي در رفتم وقتي در را باز كردم حدسم درست بود چهره زيباي نادر را ديدم كه پر از شوق و شادي بود. او را بوسيدم در آغوش گرفتم و خداي مهربان را شكر كردم كه بار ديگر نادر را ديدم.

نادر خيلي خوشحال بود. علت شاديش را سوال كردم. گفت: مادر جان! اجازه بده همه را بيدار كنم و برايتان تعريف كنم.

او از پيروزي رزمندگان اسلام و لطف خداوند چنين تعريف كرد؛ در تاریخ پنجم مرداد ماه 1360، ساعت چهارو نیم صبح بود که حمله را شروع كرديم. عملیات آتش باران تا ده صبح ادامه داشت. دشمن زير آتش شديد ما طاقت نياورد و پا به فرار گذاشت. چون از قبل از شكست خود اطلاع داشت نتوانستيم غنايم زيادي به دست بياوريم. سیزده کیلومتری پيشروي كرديم. پيش از پنج تانك منهدم چندتایی هم غنيمت گرفتيم. صدها تن اسير شدند و ما در لب كرخه مستقر شديم. منتظر حمله بعثيون عراق بوديم. شش روز گذشت و خبري نشد.

صبح روز هفتم ساعت پنج بود كه حمله وحشتناك مزدوران عراقي شروع شد كه حمله وحشتناکی بود و همه از زندگي قطع اميد كرده بوديم. اولين وسيله ما آتش گرفت و .ما تمام آرزوهاي خودمان را نقش به آب مي ديديم از نيروي هوايي هم خبري نبود. هم گريه مي كردند و تلاش حماسه آفرين خود را شروع كردند.

آري! اين مرتبه ديگر به هيچ قيمتي حاضر نبوديم عقب برويم با خود گفتيم كه اگر عقب نشيني كرديم خودكشي مي كنيم. تلفات ما تا آن لحظه كم بود اما هر چه مي گذشت بيشتر مي شد همه با همه يا الله گفتيم و ما با تمام قدرت با بدن هاي تاول زده و صورت هاي اشكبار كه در دل به خدا التماس مي كرديم تلاش مي كرديم و خلاصه نزديك ظهر بود كه خداي بزرگ اشكهاي گل آلود ما راديد و دلش به رحم آمد. ما را ياري كرد تا بتوانيم دشمن را شكست بدهيم و بيش از پنجاه تن اسير بگيريم. مايوس و نااميد عقب نشست برنده كسي شناخته شد كه با ايمان جنگيد ولو با دست خالي ....

نادر بعد از تعريف اين ماجرا رو به پدرش كرد وگفت :پدرجان! من اين پيروزي را به شما و اهل خانواده ام تبريك مي گويم. فراموش كرده كه بگويم اين تيپ عراقی كه شكست خورد همان تيپ10زرهي قادسيه اش بود كه چنان سرافكنده به عقب نشست.

نادر خيلي با احساس بود. هرگز نمي توانم شوق شادي براي چشمان او ازاين پيروزي را فراموش كنم. او هميشه براي ما زنده است. شهيدان زنده اند، الله اكبر.


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده