شهدای مردادماه
ايشان فردي مؤمن و از همان سن بلوغ به وظايف واجب و حتي مستحب عمل مي كردند بطوري كه در روستاي مذكور كم نظير بود .

نام شهید: محمد

نام پدر: گل  محمد

تاریخ تولد: 1343

محل تولد: تنگ عروه

تاریخ شهادت:64/5/6

محل شهادت:سباکان عراق

زیارتگاه :روستای تنگ عروه

 

زندگینامه

بسم الله الرحمن الرحيم

كُلُ نَفسٍ ذائِقةُ المَوت ، اِنّا للهِ و اِنّا اِلَيهِ راجِعون

شهيد محمد آبستن در سال 1343 در استان كهگيلويه و بويراحمد در يكي از روستاهاي محروم بخش لنده چشم به دنيا گشود . دوران كودكي و طفوليت را در خانه در كانون گرم خانواده گذراند و در سن هفت سالگي با وجود فقر حاكم بر خانواده او راهي دبستان شد و پس از گذراندن چهار مرحله اول ابتدايي بعلت فقر مالي و نتوانستن ادامه تحصيل در خارج از روستا و همچنين زياد بودن تعداد برادران و خواهران كوچك و بي دخل بودن همه آنها و كمبود كارآيي پدر از ادامه تحصيل منصرف شدند و چون در سني قرار گرفته بودند كه توانايي كامل كارگري را نداشتند لذا موسي گونه به شباني در يكي از روستاهاي نزديك بهبهان در استان خوزستان رفت و مدت پنج سال در آنجا به سر بردند و بعد از پنج سال از آنجا تسويه حساب كرد و به خانه آمد و ضمناً هرسال مقداري از كارمزدشان كه خيلي هم قليل بود به خانواده فرستاده مي شد و بعداً كه توانايي كاركردن پيدا كرد به خانه آمد و موقع كشاورزي مقداري زمين از مالكان زمين دار منطقه مي گرفت و بصورت نصفي در آنها كار مي كرد و فصلهاي ديگر به كارگري مي پرداخت ايشان فردي مؤمن و از همان سن بلوغ به وظايف واجب و حتي مستحب عمل مي كردند بطوري كه در روستاي مذكور كم نظير بود . بعلت اخلاق نيكويي كه داشتند هميشه جوانان روستا به دورش جمع مي شدند (در اوقات فراغت) با اين حال نمي توانستند خرج خانواده خود را بدهند و همواره زندگي تلخي داشته اند . كم كم انقلاب شروع شد و ايشان با نقشي كه مي توانسته اند داشته باشند در راهپيماييها شركت مي كردند و الحمدالله انقلاب به پيروزي رسيد و بعد از شروع جنگ تحميلي در همان اوايل جنگ علاقه عجيبي به جبهه داشتند و جوانان را به صورت گروهي دعوت مي كرد كه به جبهه بروند و چون خانواده اش در فقر بود بارها او را از رفتن به جبهه منع كردند و در سال 62 به پايگاه بسيج مراجعه و درخواست اعزام نمودند و خوشبختانه در همين سن مشمول مي شوند و به ايشان گفتند كه شما بايد به خدمت برويد و با اين همه گرفتاري خود را به حوزه وظيفه معرفي كرد و به خدمت اعزام شدند و خانواده اش همواره به تلخي زندگي مي كردند و تنها يك برادر از خود بزرگتر داشت كه ايشان به علت اينكه خودش صاحب فرزند و خانواده بودند نمي توانستند به هر دو خانواده برسند و قبل از اينكه به خدمت اعزام بشوند  پدرش از او خواست كه ازدواج كند ولي ايشان مي گفت من كه خدمت مي روم چه كسي خرج اين اطفال و اين دو برادر دانش آموز و اين زن را مي دهد ولي چون به سن جواني رسيده بود وضعيت اقتضا مي كرد كه ازدواج كند و با فشارهاي پياپي ازدواج كرد و در اين حال خانواده همه به صورت مصرف كننده كه تنها او مخارجشان را مي داد بدون سرپرست ماندند و ايشان در هر حال از طريق ارتش جمهوري اسلامي به خدمت اعزام شدند و به عضويت لشكر 23 نيروهاي مخصوص درآمدند البته مراحل آموزشي را در پادگان 05 كرمان گذراند و با اينكه خيلي شجاع و دلير و رشيد بود و لشكر 23 نيروهاي مخصوص عملياتي و پدافندي بود در اول خدمت به كردستان اعزام شدند و پس از مدتي در نزديكيهاي شروع عمليات بدر به جنوب اعزام شدند و در عمليات پيروزمندانه بدر شركت نمودند و با رشادتهاي فراوان مورد پاتك دشمن واقع شدند خود شهيد نقل مي كرد كه بعلت سنگين بودن پاتك و دفاع دليرانه رزمندگان جنگ تن به تن رخ داد . شهيد مي گويد يك مرتبه در خيل نيروهاي عراقي واقع شدم و در آن حال به خودم فكر كردم كه از دو حال خارج نيستم يكي اسير و يكي شهيد و ديدم همرزمانم كه با من بودند همه آنها را به شهادت رساندند و فكر كردم كه از اسارت خارج شوم و من كه ديگر شهادت را در جلو چشمم مي ديدم با اينكه عراق براي اولين بار از مواد شيميايي استفاده كرده بود و منطقه دودي بود به به قدرت خداوند از لاي نيروهاي عراقي بيرون آمدم و همين كه مقداري فاصله گرفتم يك گلوله به پاي راستم اصابت كرد و چون الحمدالله به استخوان اثر نكرده بود با تمام تجهيزات خود را به يك لودر كه داشت خود را به پشت جبهه مي رساند، رساند و از آنجا به يكي از بيمارستانها منتقل شد البته كليه تجهيزات نظامي را تحويل دژباني سر راه داده و قبض رسيد از آنها گرفت و مدت يك هفته در بيمارستان بود و بعد مدت دو هفته به او استراحت دادند بعد از تمام شدن استراحت به كردستان رفت و ديد كه ايشان را مفقودالاثر اعلام كرده اند و پرونده هاي مفقوديش را به تهران فرستادند خلاصه باز به خدمت مشغول شد و چون در عمليات بدر رشادتهاي فراوان از خود نشان داد به وي يك درجه تشويقي دادند و ايشان به فرماندهي دسته انتصاب شدند و در عملياتهاي ديگر بعنوان فرمانده دسته شركت نمود و يكي از رفقاي ايشان كه بعد از شهادتش به خانه ايشان آمد گفت بعلت بازده خوبي كه در فرماندهي دسته داشتند باز يك درجه تشويقي براي ايشان آمده بود و در عملياتهاي قدس 3 و ظفر 4 كه پشت سر هم به انجام رسيدند شركت نمود و باز همرزم او مي گويد كه در اوايل عمليات تركشهايي به او اصابت كرده بود و هركاري كردم جهت مداوا برنگشت و با وجود خونريزي از بعضي قسمتهاي بدن به هدايت نيروهايش پرداخت تا اينكه متأسفانه هواپيماي دشمن به بمباران منطقه پرداخت و مورد اصابت تركش راكت قرار گرفتند و به شهادت رسيدند .

روحش شاد و راهش پر رهرو باد ./

 

منبع : بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده