به مناسبت سالروز «شهادت»
شهید شاهد و فداکار اسلام شعبانعلی رسولی نعمت آبادی در سال 1341 در خانواده ای مومن و معتقد به آیین انسان ساز اسلام دیده به جهان گشود. پدرش یک کارگر ساده کارخانه ریسندگی و بافندگی بود. بعد از مدتی پدر وی دچار بیماری روحی گشت و به همین دلیل دیگر نتوانست کار کند و در سال 58 از کار افتاد و خانه نشین شد
زندگی نامه شهید شعبانعلی رسولی نعمت آبادی در سالروز شهادت منتشر شد

نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛
الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ (البته کسانی که ایمان آوردند هجرت کردند و در راه خدا مجاهده و تلاش و کوشش نمودند، ایمان برحمت خدا امید دارند و البته خدا آمرزگار و رحمت بخش است.)

درود بر آنانکه در راه خدایی و انسانی خویش از هستی گذشته و پذیرای شهادت شدند، درود بر آنانیکه به خاطر هدف، ایمان و عقیده آزادی و دفاع از شرف با همه وجودشان بر کف نهاده و بپا خاسته اند تا ملتی را آزاد سازند. آنانیکه با قطره های خون خود نهال آزادی کاشته و با شهادت به زندگی رنگ و معنی دادند و با مرگشان حیات آفریدند خون سرخشان موج برداشت و حرکت آفرید و از هر قطره آن صدها مجاهد نستوه پدید آمد.

شهید شاهد و فداکار اسلام شعبانعلی رسولی نعمت آبادی در سال 1341 در خانواده ای مومن و معتقد به آیین انسان ساز اسلام دیده به جهان گشود. پدرش یک کارگر ساده کارخانه ریسندگی و بافندگی بود. بعد از مدتی پدر وی دچار بیماری روحی گشت و به همین دلیل دیگر نتوانست کار کند و در سال 58 از کار افتاد و خانه نشین شد:

شهید چون می دید که خانواده اش در تنگنای مالی قرار گرفته اند بعد از گرفتن مدرک تحصیلی سوم راهنمایی به جای پدرش در کارخانه ریسندگی و بافندگی مشغول کار شد. و چون به درس علاقه زیادی داشت صبح ها درس می خواند و بعد از ظهر از ساعت 2 تا 10 شب کار می کرد و بعد از آن تا پاسی از شب به تکلیف مدرسه اش می رسید. تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی به وقوع پیوست ولی در هر مکانی که بود فعالیت را فراموش نمی کرد چه در کارخانه و چه در مدرسه. حتی با کسانی که حق کارگران را می خوردند مبارزه می کرد و به همین خاطر بارها به پدر شهید شکایت می شد. ولی ایشان (شهید) می گفتند این مفتخور ها در کارخانه خون کارگران را به شیشه کرده اند باید گلویشان را فشار داد. وی همچنان به تلاش و کوشش خود ادامه می داد. در مدرسه و کارخانه به کمک بچه های حزب الهی انجمن اسلامی تشکیل داد تا بتواند جلوی گروه های الحادی را بگیرد.

تا اینکه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد. و وظیفه خود دانست که به جبهه برود ولی چون تنها نان آور خانه بود برایش مشکل بود خلاصه به هر نحوی که بود تعلیمات نظامی را در بسیج محل دید و بعد از مدتی با رضایت پدر و مادر به کردستان رفت و در آنجا بود که مورد حمله گروهک کوموله قرار گرفت و مجروح شد. بعد از پایان ماموریتش به تهران آمد و بعد از مدتی دوباره به جبهه رفت و در عملیات بیت المقدس شرکت کرد و بعد از آزاد سازی خرمشهر به تهران آمد و عازم سوریه گردید.

و حدود چهار ماه در آنجا بود و بعد از آن به ایران آمد و در عملیات مسلم ابن عقیل شرکت کرد و به عنوان فرمانده گروهان تخریب انتخاب شد و در یک سری عملیات تخریبی در شهر مندلی عراق شرکت کرد و عکسهای امام را به دیوارهای این شهر نصب کرد پس از پایان عملیات مسلم ابن عقیل به فکه اعزام گردید و در اینجا به عنوان فرمانده گروهان تخریب انتخاب گردید و در عملیات مقدماتی و الفجر شرکت داشت و فرماندهی پاکسازی تپه دو قلو را به عهده داشت و صدها هزار مین و تله های انفجاری را خنثی نمودبه طوری که امام عزیز از ایثارگری های ایشان تجلیل نمود.

طبق اظهارات دوستان و هم رزمانش همیشه در عملیات پیش قدم بود او هرگز از نماز جماعت طبق گفته هم سنگرانش و نماز شب و نیایش های شبانه غافل نمی شد و همیشه مسجد را سنگر خود می دانست.

تا اینکه او در عملیات مقدماتی و الفجر در زمان خنثی کردن میادین مین به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به لقاء الله پیوست

____«روحش شاد و راهش پر رهرو باد»____

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران
.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده