به مناسبت سالروز ولادت منتشر شد؛
پس از کلی مسائل ساعت 6 صبح به تهران رسیدیم در ضمن من با دوستم عباس نظام آبادی که هم دوره هستیم هم خرج بودم ساعت 30/6 صبح رسیدیم به لویزان لشکر 21 حمزه و پس از تحویل شدن به مسئول جایگزینی سرکار ستوان یار سهیلی جو همراه با پرونده که تا ظهر ساعت 12 طول کشید...
خاطراتی از دست نوشته های شهید امیر سوسهابی درسالروز ولادتش

به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: شهید شهید امير سوسهابی/ هفتم آذر 1345 ، درشهرستان تهران چشم به جهان گشود. پدرش حبیب الله، کارگر بنگاه املاک بود و مادرش کافیه نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. در آپاراتی كارگری می كرد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. بيست و سوم تير 1367 ، با سمت دوشكاچی در دهلران توسط، نيروهای عراقی بر اثر اصابت تركش خمپاره به پاها، شهيد شد. پیکر او را در بهشت زهرای زادگاهش به خاک سپردند.

خاطرات خود نوشت شهید امیر سوسهانی در جبهه آنچه در پرونده فرهنگی شهید در بنیاد شهید درج شده است را در ادامه می خوانید؛

تکه نوشته هایی از خاطرات تسویه حساب کردنمان در پادگان (آمادگاه اصلی کرمان) و آمدنمان به تهران برای رفتن به منطقه امروز چهارشنبه مورخ 25/9/66 در آمادگاه کار تسویه حساب به اتمام رسید و ساعت هشت صبح پس از خداحافظی کردن و روبوسی با بچه ها و همچنین با کارمندان و درجه دارانی که با من آشنا بودند خداحافظی کردم و همراه با دیگر بچه ها که حدود صدو هفتاد نفر بودیم به سمت در پادگان قسمت انتظامات حرکت کردیم و پس از تفتیش و بازرسی و نشان دادن برگ تسویه حساب به انتظامات یک به یک از درب پادگان خارج شدیم و این بیرون آمدن از پادگان به مثال دفعات قبل که برای مرخصی شهری و شهرستان می آمدیم نبود.

 بلکه با دفعات قبل فرق در این بود که برای همیشه پادگان را ترک می کردیم و آن را با تمام خاطرات تلخ و شیرینش پشت سر می گذاشتیم و خلاصه پس از یکی دو ساعت تاخیر تمام بچه از درب پادگان بیرون آمدند و در یک گوشه اجتماع کردند و به ما اطلاع داده شد که قرار است چند دستگاه اتوبوس بیاید اینجا و ما را به تهران لشکر 21 حمزه لویزان ببرند و از آنجا به منطقه منتقل شویم پس از کلی معطلی ساعت 1 بعداظهر  بود که اتوبوسها یکی یکی آمدند و ما بچه های تهران که حدود سی نفر بودیم.

یک دستگاه اتوبوس را برای خودمان در نظر گرفتیم و چون موقع نهار شده بود قرار شد نهار بچه ها را بدهند و بعد حرکت کنیم در ضمن نهار چلو مرغ بود که همه بیرون پادگان به خط شدیم و نهار را که گرفتیم هر کدام دست دسته در گوشه ایی نشسته و خوردیم و این روش احساس آزادی می داد به بچه ها چون بیرون از پادگان بودیم پس از صرف نهار دسر پرتقال هم دادند و بعد از ان همه سوار اتوبوس شدیم که کلاً چهار دستگاه بود و سر ساعت 3 بعداظهر به سمت تهران حرکت کردیم.
خاطراتی از دست نوشته های شهید امیر سوسهابی درسالروز ولادتش
 و پس از کلی مسائل ساعت 6 صبح به تهران رسیدیم در ضمن من با دوستم عباس نظام آبادی که هم دوره هستیم هم خرج بودم ساعت 30/6 صبح رسیدیم به لویزان لشکر 21 حمزه و پس از تحویل شدن به مسئول جایگزینی سرکار ستوان یار سهیلی جو همراه با پرونده که تا ظهر ساعت 12 طول کشید و به همه ما مرخصی از همان ساعت 12 روز پنج شنبه 26/9 دادند تا 7 صبح روز شنبه 28/9 من بطرف منزل رفتم.

و دیگران هم به راه خود پس از دو شب صبح روز شنبه ساعت 30/6 با اکبر و حسین آمدیم بطرف پادگان 21 حمزه و ساعت 30/8 رسیدیم که هنوز خیلی ها نیامده بودند من پس از خداحافظی با اکبر و حسین از آنها جدا شده و به داخل رفتم و قسمت جایگزینی که رسیدم بچه ها گفتند که امروز حرکت نیست چون بلیط تهیه نشده و پس از دو ساعت به ما گفتند که هر کس می خواهد می تواند مرخصی بگیرد برود و دو ساعت  امروز دوباره برگردد که اکثراً قبول کردند و شهری گرفتند و من هم رفتم مجدداً منزل و به ما گفته بودند که پس از صرف شام حتماً در پادگان باشید چون بلیط قطار برای 6 صبح فردا گرفته ایم و نیمه شب بطرف راه آهن حرکت خواهیم کرد.

 خلاصه من آنروز هم پس از دیدن اکثر بچه ها در محل ساعت 10 شب آماده شدم که با بهمن و حسین که قرار بود مرا از منزل به پادگان بیاورند حرکت کردیم و ساعت 11 شب به پادگان لویزان رسیدیم و من پس از خداحافظی با حسین و بهمن به داخل پادگان رفتم و داخل آسایشگاه گروهان جایگزینی که شدم اکثر بچه ها آمده بودند و خواب بودند و من هم جایی برای خودم در نظر گرفتم و خوابیدم ساعت 3 نیمه شب بود.

که بر پا زدند و گفتند همراه با وسایل کامل بروید سوار اتوبوسهای سرویس شوید که قرار است به راه آهن برویم پس از حرکت ساعت 4 صبح در راه آهن بودیم و تا ساعت 6 صبح در سالن انتظار بودیم و ساعت 6 سوار قطار شدیم که من و عباس نظام آبادی دوست و هم خرج یک کوپه 6 صندلی را برای خودمان در نظر گرفتیم و قطار حرکت کرد پس از طی مسیر قم – اراک – دلیجان – رودبار و استان لرستان که از مناظر زیبایی برخوردار بود با آبشارهای رگه ایی و صخره هایی بلند و فضایی سرسبز و خرم و هوایی معتدل.
خاطراتی از دست نوشته های شهید امیر سوسهابی درسالروز ولادتش

خلاصه خاطره خوشی بود این سفر و به من و عباس که 2 نفری در یک کوپه اختصاصی بودیم کلی خوش گذشت ساعت 7 شب به اندیمشک رسیدیم و در سالن انتظار راه آهن اندیمشک منتظر ماندیم مامور ما که یک ستوان یار همافر بود گفت ماشین در راه است و قرار است شما را ببریم قسمت جایگزینی محل دهلران، خلاصه ماشین ها با یکی دو ساعت تاخیر آمدند و ما سوار شدیم و به سمت مسیر دهلران و فکه حرکت کردیم در تاریکی شب رفتیم تا به مقصد که از پل کرخه هم عبور کرد ( پل آب نما ) و احتمالاً شوش است به مجتمع آموزشی لشکر 21 حمزه رسیدیم و در آنجا ما را به 4 دسته تقسیم کردند و شبانه هر دسته را که 30 نفر بودیم به یک سنگر هدایت کردند و قرار شد شب را در سنگر بگذرانیم تا صبح که دستور از جایگزینی بیاید که باید تقسیم شویم یا در این مرکز آموزشی پشت خط مقدم است مجدداً آموزش ببینیم.

خلاصه این محیط تمام حال و هوای منطقه را دارد جز اینکه از تبادل آتش که فقط صدایش و نورش از دور مشاهده می شد. خلاصه شب را در سنگرها خوابیدیم و بجای تخت پتوهایمان را روی خاک پهن کردیم و به خوابی خوش فرو رفتیم صبح ساعت 6 بر پا زده شد هر چهار سنگر آمدیم بیرون پس از آماده شدن برای مراسم صبحگاه اول ما را بصورت کلی مقداری دواندند که در هوای مه گرفته صبح نشاط بخصوصی داشت مخصوصاً که بعد از آن مقداری نرمش کردیم و پس از آن صبحگاه بصورت خلاصه برگزار شد و به ما گفتند پس از صبحانه که عدسی بود بمانید تا تکلیف روشن شود.
 
منبع: برگرفته از اسنادشهید درمخزن اداره کل شهرستانهای استان تهران
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده